-
کمی هم آموزنده (8)
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 02:41
10 باور غلط در روابط زناشویی! اشتباه 1 : یک رابطه عالی نیازمند تفاهم فکری است _ شما هیچ وقت نمیتوانید به همه چیز از دید همسرتان نگاه کنید زیرا دو فرد کاملاً متفاوت هستید. شما از نظر ژنتیکی، فیزیولوژیکی، روانی و تاریخی متفاوت هستید. _ شما نمی توانید با شبیه شدن به طرز فکر همسرتان، مشکلات رابطهتان را حل کنید. زنان و...
-
و عشق صدای فاصله هاست ...
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 16:02
امیرم ... ماهگردها دارن به سالگرد نزدیک میشن و ما ... با اینکه ما شدیم اما هنوزم از هم دوریم ... دیشب ماهگرد عشقمون یادت بود ... تبریک گفتی و من فقط سکوت کردم ... امیر ... دلایی که با هم عوض کردیم هردوشون از یه جنسن میدونم ... هر دوشون تنگ شدن میدونم ... هردوشون دارن دیگه بی طاقت میشن ... میدونم ... دلم به این خوشه شب...
-
آغاز راه ... 2
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 20:06
شب ، شب غریبی بود ماهم غریب بودیم ... انگار توی زمان و مکان غرق شده بودیم ... نمیدونم خستگی و کم خوابی اون چند روز باعثش بود یا همه مثه اون شب اونطور میشن ... هنوز گیج بودم هنوز باورم نمیشد هنوز درک نمیکردم چه اتفاقی افتاده هنوز برام خیال بود حتی زمانی که تو توی ماشین ما بودی و رفتیم رستوران برای شام ! کنار هم نشسته...
-
آغاز راه ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:55
پر نورترین مهتاب بی همتا ترین مهر همیشه پایان مصادف است با آغاز و ما به پایان رسیدیم تا آغاز کنیم مسیر رو ... تموم شدن شبهای انتظار برای محقق شدن آرزویی که سینه ی هردومون رو انباشته بود... شروع شدن روزهایی که لحظه لحظه هاش شور ه چطور دیدن دوباره ی هم و زودتر رسیدنمون به لحظه ی زوال فاصله ها ... 14 تیر ماه ساعت 20.30...
-
تنها یک هفته تا ...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 13:36
مهتابم ... عزیز تر از هر عزیزی ، عزیز تر از جانم ، بهترین بهانه برای دلواپسی برای عشق برای بغض برای گریه... مهتابم نازنین ترین گل و لطیفترین گلبرگ ! ساقه بارون زده من ... تنها یک هفته تا ما شدن فاصله داریم بلکه کمتر ... واقعا باورت میشه ؟ من و تو این راه پر از گردنه رو با هم اومدیم و امروز وقتی به گذشته نگاه میکنیم...
-
راند آخر
جمعه 2 تیرماه سال 1391 20:55
مهتابم سلام چند روزی تلاطم های عجیب و غریبی این کشتی بی پناه رو بد جور به تخته سنگها کوبید ! چند روز مداوم و با بهانه های واهی که پشت سر هم جور میکرد نوسانات زیادی به همراه داشت که اگر هرکدوم در روزهای آغازین این بلا رو سرمون می آوردن بی گمان ما الان اینجایی که هستیم نبودیم ! بدون تردید بدون اغراق بدون تعصب ما پیشرفت...
-
کمی هم آموزنده (۷)
جمعه 26 خردادماه سال 1391 01:07
چگونه از عشقمان حفاظت کنیم؟ وقتی بعضی از اعمالی را که در نهایت منجر به طلاق شده است بررسی میکنیم ، میبینیم که زوج ها چه کارهایی میتوانند انجام دهند تا از عشق و عواطفی که هر کدام نسبت به دیگری دارند حفاظت کنند و خلاصه چه چیزهایی ازدواج را حفظ میکند ؟ مردها و زن ها عموما نیاز به میزان شدن های دقیق، احساسی متفاوت...
-
جادوی عشق
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 18:53
گویند که لحظه ایست روییدن عشق .... سلام بهترین بهانه ...زیباترین شراره ... یک سال از جرقه بین من و تو گذشت ! یک سال از شنیدن صدای پاکت گذشت ... یک سال از شروع من گذشت ! عصر آخر بهاری که در هنگام حرف زدن خبر دایی شدنم و دادن و خدا دختری به خانواده ما داد که شیرینی هاش به نوعی روح خانواده رو عوض کرد ... دختری که تولدش...
-
چه زود اما چه دیر گذشت ...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 18:51
امیرم .........امیرم ............. امیــــــــرم ... امروز سالگرد اولین روز شنیدن صدامونه .......... فکرش و کن ....... !!!! باید بارون بیاد .......... باید رنگین کمون در بیاد ......... اونم نه هر رنگین کمونی ... که رنگین کمونی که کمتر مثشو میشه دید ... وقتی از یه گوشه آسمون شروع شده بود...
-
یادگار شبی پر از آغاز ...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 18:49
-
هر روز نزدیکتر ...
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 14:24
مهتابم ! سلام روزها میگذرند و همراهی دستش ، همونی که با نام و یاد و توکل اون شروع کردیم بیشتر روی شونه هامون احساس میشه... از دیدگاهی مسائل خیلی راحت تر از تصورابتداییمون داره حل میشه با لطف خودش و از طرفی هم این زمان و فاصله بدجور این روزا دست به یکی کردن برای آزار دلامون ! میدونم به حد نهایت دلتنگی و بدون که تا همین...
-
تــو را شناختم از روشنی چشمانت...
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 17:16
"در این مسیر تعالی تو باش همسفرم که در کنار تو خوشبخت و با تو خوبترم نصیب قلب غریبم در این هیاهو باش که عشق را بشناسم،فضیلتی ببرم طلوع باش وفا باش مهربانی باش که زیر سایه ی تو پر بگیرم و بپرم یقین بدان اگر عشق بین ما باشد تمام ناز تـــــو تا آخرین نفس بخرم از اینکه حادثه زخمم زند نمی ترسم که در برابر آن عشق می...
-
عشق به شکل پرواز پرنده ست
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 22:45
مهتابم ... شروع کردن این نوشته از سخت ترین نوشته هاست .... هفته ای پر التهاب ! و شاید پر التهاب ترین روزهای این 6 ماه که نه بلکه تمام زندگیمون ... التهابی که دیروز 21 اردیبهشت (( فصل رویا های من و تو )) به اوج خود رسید به حدی که فقط تو میدونی و من که ... التهابی که از 16 اردیبهشت 1391 با تماس مادرم با مادرت استارت...
-
خوش آن نفس که در انتظار تو طی شد ...
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 16:01
امیرم ... مهربونم ... اردیبهشتمون از نیمه گذشته و ما از خونه ی مهرمون غافل موندیم ... خونه ای که روزی تنها التیام بخشمون بود ... وقتی از درد دوری و سرگشتگی با یه دل ملتهب و تنگ و خسته سراغش میومدیم و توش داد میزدیم و کمی آروم میگرفتیم ... حالا اما اونقدر درگیر فراهم کردن برنامه های اولین ملاقات خونواده هامون شدیم که...
-
من به تو شک نمیکنم،از تو به پایان می رسم،طلوع کن...طلوع کن...!
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 12:51
امیرم ... عشق بی رقیبم ... تمنای بی افولم ... اوج خواستنم ... نهایت آرامش و قرارم ... دلیل بی تاب و طاقتی هام ... دل و قلبم فدای مهربونیای بی حد و اندازت عزیزم ... اینکه اینجا بهاری شده چون تو دلمو بهاری کردی بهترینم ... امیر ... لحظه لحظه بودنتو میخوام ... برای داشتنت همه قلبم لبریزه آرزو و نیازه ... اگه گاهی شک...
-
قدمهای نهایی
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 22:50
محبوبه من ! مهتابم ! سلام اولا که تشکر میکنم برای زحماتی که برای خونه قشنگمون که حال و هوای بهار رو هم بهش دادی کشیدی ... این روزها به لطف و مرحمت خدای متعال به جایی رسیدیم که برای اینکه چه روزی رو برای ملاقات خانواده ها باید اختصاص بدیم رو مورد بحث قرار میدیم ... به اندازه تو ، دلتنگه توام ! به اندازه تو بیقرار، به...
-
کمی هم آموزنده (۶)
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 13:09
امیرم این پست رو برای خودم اینجا گذاشتم تا جلو چشمم باشه . بد نیس شما هم بخونی و زمانی که من حواسم نیست و دارم این اشتباهات و میکنم بهم گوشزد کنی عزیزم 6 اشتباه رایج بین زنان دنیا ! اشتباه اول: زنان در حق مردان مادری کرده و آنان را با بچهها اشتباه میگیرند. این جمله یعنی اینکه زنان بیش از حد در حق مردان مفید واقع...
-
جواب پنج معضل مطرح شده توسط آقا مجید ...
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 22:45
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد 5 معضل بزرگ و راه حلهای ما برای از پیش رو برداشتن آن 1: قومیت 2 : سواد 3 : تک پسر بودن 4: فاصله مکانی 5: سن مقدمه : شروع یک زندگی مشترک و پیوند دو شخص تنها ازدواج آن دو نفر و پیوند عاطفی ، جسمی و جنسی دو شخص نیست پیوند دو خانواده ، دو قوم ، دو نژاد و حتی شاید بیشتر از دو...
-
و تنها صبر …
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 01:40
امیرم چهارمین ماهگرده آغاز عشقمون هم گذشت… عشقمون4ماهه شداما انگار سینه ما بار چهارصد سال عاشقى روش سنگینى میکنه…! امشب هردومون بیشترازهرشب دیگه اى بیتاب و ناآروم و دلخسته بودیم! تو آخرین شب سفرتون بود و منم تو جمع فامیل ... اما هردومون یه حال سخت و تجربه کردیم… حسى که فقط تمناى یه آغوش کشیدن بى صدا و ساده رو داشت …...
-
لحظه لحظه تازه میشوم به یاد تو ...
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 02:23
امیر بى مثال من… الان ساعت2شب هشتمین روز از روزهاى سال جدیده که باهم آغازش کردیم… بالاخره فرصتى دست داد بیام خونمون و آب و جارویى کنم… هرچند زحمت خونه تکونى و عشق خودم کشیده بود و من تازه امروز دیدم بهترینم واسم چه حرفهایى نوشته که درست سرموقع نیازم به شنیدنشون اوناروخوندم… امیر قلبم ... درسته لحظه سال تحویل SMS...
-
تفالی بر حافظ
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 20:02
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 20:00
مهتاب آخرین ساعتها و دقیقه های سالی رو پشت سر میذاریم که با تمام سختی های روزمره شاید شیرین ترین سال تمام عمرمون باشه .... سالی 90 ! سالی که دستان خسته من به دستان بی رمق تو رسید و شکوفا شد .... سالی که قلب تنها و رنجور من به قلب سرد و یخ زده تو رسید و نوبهار شد ! سالی که من بعد از سالها همجوار بودن بالاخره دیدمت .......
-
سه نقطه ...
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 20:18
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم روزها میان و میرن ! زمستون آخرین نفسهاشو میکشه و آخرین تیر های باقی مونده کمونشو نثارمون میکنه و ما زیر زخم تازیانه این زمستون هنوز همدیگه رو داریم و هنوز با تنها سلاح عشق و امید تک مبارزان این دژخیم بی رحم هستیم ..... نگاه به آینده...
-
گلایه ...
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 10:23
مهتابم ! ماه من ! باز هم تمام حرفها رو فراموش کردی ! تمام قول ها رو فراموش کردی ! و باز هم من موندم و یه آشیونه ای که باز هم باید به تنهایی درستش کنم ! این ره عاشقی نیست مهتابم ! این ره همسفری نیست همسفرم ! زندگی مجموعه ای از فرودهاست ! قبلا گفته بودیم ! تایید کرده بودیم ! صحبت کرده بودیم ! و مرد سفر کسی ست که از...
-
چطور سپاس بگویم ...؟!
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 16:53
امیر قلبم ... امیر بی نظیر قلبم ... امیر بی جانشین و بی همتای قلبم ... همه ی وجـــــــــــــودم ... همه ی بــــــاور مــن از خوبیها ، از زیباییها ، از عشق و دوستداشتنها..... حلقه ی اتصال من به امیدها و آرزوهای قشنگ ... امیر بی رقیب و یکه تاز سرزمین ِسینه ی مملو از عشق من ... خود ِ خود ِ خود ِ عشق ِ من ... چطور به زبون...
-
ماه من
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 20:42
ماه من غصه نخور بازی زمین خوردن داره کار دنیا همینه ؛ تولد و مردن داره ماه من غصه نخور تاب بازی افتادن داره زندگی شکستن و دوباره دل دادن داره ماه من غصه نخور گُلا میان عیادتت به نتیجه می رسه آخر یه روز عبادتت ماه من غصه نخور خیلیا تنهان مثل تو خیلیا با زخمای عاشقی آشنان مثل تو ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمی شه اونی...
-
لحظه ای درنگ .....
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 20:09
ماه من ! باز هم رد شدیم .... سخت بود ! برای تو ! خیلی سخت بود ! شکستی ! پژمردی ! از یاد بردی ! درون احساست زنانه گم شدی ! غرق شدی ! دستت و گرفتم بیرون کشیدم ! بنا به قولی که داده بودم که هرجا فراموشم کردی من برگردونم ! رو قولم واستادم ! مرد و مردونه ! از تمام اونچه که داشتم ! تمام انرژیم گذاشتم ! سخت بود ! از تمام...
-
پستی و بلندی ها
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 23:25
ماه من سلام الآن که دارم این پست رو مینویسم تو اوج نا آرامی ها هستیم و تو در حال تکرار اینکه ......... یادمه یکبار یکی از دوستام حرفی و زد که من هیچوقت فراموش نمیکنم ! گفت زندگی مثل نوار ضربان قلب میمونه ! تا زمانی که اوج و فرود هست زنده ای ولی وقتی به یکنواختی رسید شخص مرده ! زندگی هم مثل همون ضربان قلبه ! باید فرود...
-
دستامو تنها نذار ...
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 17:49
امیرم ... فقط خدا میدونه چقد الان سینم سنگینه ... چقد دلم گرفته ..... چقد لحظه لحظه ها دارن بهم فشار میارن ... امیر ..... هفته پیش مثه این دقیقه و این ساعت دستام تو دستات بودن .......... خدایـــــــــــــــــــــــــــــا ......... داشتیم مغازه های الماس شرق و نگاه می کردیم ....... امیر من اون لحظه ها رو می...
-
بیقرار تر از همیشه ...
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 13:41
امیرم ... چه زیبا لحظه لحظه هامون و نوشتی ... چه بی قرارتر میشم هربار که میخونم ... چه حسرت داغی تنمو می سوزونه وقتی یادم میاد کنارم بودی و تنها دستام راه رسیدنم به تو بود و من ... وقتی که انتظارهامون به سر اومد و همو توی اون روز زیبای زمستونی که دست کمی از بهار نداشت دیدیم ... یادته بی قراریهامون و برای اون روز !!!...