~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

تشنه ترین ...

این روزا خیلی بی یاور و تنها میبینم خودم و ...


نه از اینکه فشار زندگی بینهایت زیاده


نه ... به درک که زیاده


چون من از قبل هم این روزا رو هرچند نه به این شدت


ولی تا حد زیادشو پیش بینی می کردم


این روزا خودم و تک و تنها میبینم


چون ...


چون به هر دری میزنم که شاید ببینیم ...


شاید حتی یه اس ام اس


شاید 5 دقیقه ..


آره زیاد نه ، فقط 5 دقیقه گرم و مهربون پشت تلفن صحبت کنی


شاید یه بار بگی که ما با همیم ...


خیلی غریبه شدی با من ...


چرا ...


واقعا چرا ؟


بینهایت سخته ... سخته که آدم کسی رو نداشته باشه


ولی سخت تر زمانیه که یکی رو داشته باشی


و همه دنیاتو بهش داده باشی


همه قلب و احساستو بهش داده باشی


نفسهات و با نفسهاش کوک کرده باشی


ولی اون حتی نگاهت هم نکنه ...


وقتی پشت تلفن قطع میکنی از خودم متنفر میشم


بغض میگیره گلوم رو


قلبم خراش ورمیداره


قرار بود پناه هم باشیم ...


قرار بود تکیه گاهت شونه های من باشه ...


قرار بود دستات و تو دستام باری و چشماتو ببندی ...


قرار بود مواظب قلبم باشی ...


دچار تناقض بدی دارم میشم ...


از طرفی مهربونیات ...


از طرفی عشقت و به چشم دیدم ....


تولدم ....


از طرفی این روزا و شبا ....


که من فقط دارم توش دست و پا میزنم


و تو حتی نگاهم نمیکنی ...


و تو حتی ............


گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا


گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا


گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست


گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست


گفتم که در این راه کو نقطه آغاز


گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد