~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

اولین عید 1

همیشه اولین ها ماندگارترین هاست


اولین عید رو پشت سر گذاشتیم با مجموعه ای از خاطراتی


که مجموعه ای از شیرینی ها و خوبی ها و مهر ها و محبت ها


بود ... هرچند که دقیقا یک روز بعد از تعطیلات عید اتفاق بد افتاد


روز 29 اسفند 1391 و شور و احوالی که نوع ش رو هیچوقت تجربه نکرده بودم !


از بچه گیم روزهای نزدیک عید برام شور و حال خاصی داشت


ولی امسال علاوه بر اون شور و حال همیشگی ایام نزدیک عید


شوق دیدن روی تو بعد از 2 ماه دوری رو به همراه داشت و اینکه حدود 20 روز


فراق بال برای دیدنت و کنارت بودن ...


انگار همه دنیا دست به دست هم دادن تا من و تو آسوده در کنار هم باشیم


دقیقا جهارشنبه سوری بود که رسیدم ... ترافیک شب عید تو شهر


وقتی که پرسیدی کجایی ...


حدود نیم ساعت علافی توی شهر ...


لحظه رسیدنم ...


خسته از راه !


راهی که توی قطارش شاید به جرات بتونم بگم یکی از سخت ترین مسافرتها بود


و کلکسیونی از معذبیها !


ولی خب اینم جالب بود و به یاد موندنی ! از وق وق جند تا بچه فسقلی !


تا زن و بچه مردم که روبروم بودن و تا خود ایستگاه باید پاهام رو جمع


و یک طرفی نگه میداشتم !


ساکهای خیلی سنگین و دلهره رد شدن از ایستگاه ....


خلاصه لحظه دیدنت و لحظه ای که قابل وصف در کلام و نوشته نیست !


بالا رفتن و پذیرایی مختصر و سریع مامان ...


لحظه درآوردن ترقه ها و شادی و ذوق تو ...


رفتن به باغ خاله و آتیش بازی در کنار کسایی که همه محتاط بودن برای منی


که همیشه تو این جور مراسم ها سری نترس دارم ! ! ! !


شیطنت های داداش مجید و شاکی شدن آقا رامین و ....


چه شبهایی بود ! که فقط و فقط یادش موند ...


روز اول عید و کادو گرفتن و دادن هایی که برای من شیرینی خاصی داره


کادو دادن ! خجالت من از کادو گرفتن و سوتی خنده داره من ...


( به روم نیارش که هنوزم خجالت میکشم )


لطف بی دریغ مامان و صحبتهای شیرین بابا !


خاطراتی که بابا با شوق و ذوق تعریف میکردن ....


صبحونه هایی که ظهر و بلکه بعد از ظهر میخوردیم !


4 عید نیشابور رفتن و خاطرات نه چندان شیرین اون روز


از مکه اومدن خاله خانم و در رفت و آمد بودن من و داداش مجید !


مافیا بازی کردن ها ...


دید و بازدید ها ... که به نوعی خاله بازی شده بود !


همه و همه !


خاطراتی که برامون بایگانی شدن !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد