~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

در آستانه 2 سالگی

سلام


در آستانه دو سالگی هستیم و یک سری معضلات 


داریم که باید حل بشه ، معضلاتی که بارها و بارها 


هرچند وقت یکبار به صورت مشابه یا متفاوت سر باز کرده


و آزارهایی داده ...


از روز اول آرمانها و چشم اندازهای من برای یک زندگی 


کاملا ملموس و مشخص و واضح بود و بهترین گواه 


خود تو هستی که به عینه بارها و بارها تلاشم رو در 


جهت تحقق اونها دیدی ...


اما ...


اما واقعیت و لپ مطلب اینه که من هر روز و هر بار کمتر 


از سمت تو این پیام رو دریافت کردم که  تو هم به حرفهای 


خودت پایبند هستی هر بار اما به بهونه اینکه من زن هستم 


و درگیر احساست زنانه .... 


تا حدی درک این موضوع رو از ابتدای امر آمادگی داشتم تا 


جایی که نه امروز بلکه از سه چهار ماه قبل به تناوب مشاهده 


کردم که انگار مسیر رو به سمتی داری خم میکنی ....


گاهی خوب بودی گاهی فوق العاده خوب بودی که انکار نمیکنم 


ولی در عین همون روزهای خوب هم یکسری موضوعات شاید


کمرنگ شد ولی بیرنگ نشد !


شاید در کوتاه مدت رفتاری بهتر شد ولی در دراز مدت همچنان 


پابرجا بوده و آزار دهنده ... 


موضوعاتی که توی این دو سال به شدت به من آسیب زده 


عبارتند از : 


1 : عدم امکان گفتگوی منطقی در فضای آروم در باره موضوعی 


که با هم هم عقیده نیستیم ...


این موضوع اتفاق کوچیک و بی اهمیتی نیست ... 


چون تقریبا من دیگه فضایی برای ابراز وجود نمیبینم 


کاملا احساس میکنم من برده شدم توی این رابطه ! 


همیشه باید مطابق میل باشم ! همیشه باید تایید کننده باشم 


همیشه باید لبخند بزنم و به به و چه چه کنم ! 


به صراحت بگم چون جایی برای لفافه گویی نیست ! 


من به صورت ژنتیکی اینطور آفریده نشدم ! 


من یک انسان کاملا مستقل هستم و کاملا حق 


اظهار نظر رو برای خودم محفوظ  میدونم ! 


هرچند هیچگاه منظورم خودنمایی و خودبرتر بینی و 


تحقیر افراد دیگه نبوده و نیست و نخواهد بود ولی 


بارها از طرف تو این حرفها رو شنیدم که گفتی منظورت 


این چیزا بوده ... 


2 : پرخاش های بی محابا و استفاده از الفاظ رکیک 


و عصبانیت های افسار گسیخته که گاه و ناگاه ، جا و نا به جا


به وفور شاهد هستیم ....


خیلی از سایتها رو در باره عصبانیت بیش از حد خوندم ! 


همین الانم که دارم این پست رو میذارم 6 تا سایت جلوم بازه


به این نتیجه رسیدم که عصبانیت تو از حد معمول خیلی بیشتره


و نیاز به یک درمان واقعی داره ... 


باید دست به کار شد ! چون این موضوع خیلی سخت 


و عذاب آور شده . قبول کن که زندگی کردن با شریک زندگیت که 


مدام و با کوچیکترین حرکتی عصبانی میشه جدا طاقت فرساست 


خودت رو جای من بذار ... 


توی تمام رفتار خودم ! خانوادم ! دوستام و فامیلم باید تمام 


انرژیم رو بذارم که مبادا جایی ، کسی ، چیزی ، حتی وزش باد 


و مثلا ریختن آبی موجبات ناراحتی تو رو فراهم نکنه ! 


واقعا این موضوع باعث شده تمام فکر و ذکر من درگیر این موضوع باشه 


و باعث بشه که من دیگه فرصتی برای لذت بردن خودم با در کنار 


تو بودن پیدا نکنم ! 


ازت خواهش میکنم کمی به این موضوع توی خلوت خودت فکر کن ! 


بارها به شوخی و جدی گفتم بهت که مگه میشه یه آدم اشتباه نکنه ؟ 


باور کن با هر بار گفتن این موضوع هدفم این بوده که کمی هم 


به اطرافیانت که یکیش هم من باشم فکر کن ... 


برای این موضوع هم نمونه های بی شماری هست فکر نکنم 


لازم باشه که مثالی برات بیارم ! 


به هیچ عنوان قابل گذشت نیست این بهونه "که خودت میدونی که 


 من زود عصبانی میشم و حرفای بد میزنم ! "


این عبارت یعنی چی ؟ 


آیا این مجوزی برای من هم هست که زمان عصبانیتم هرچی 


دهنم اومد نثار تو و اطرافیانت کنم ؟


آیا به این بهونه که من عصبانی هستم حق به من میده که 


به خانواده و فامیل تو بد دهنی کنم ؟ 


یا تکرار این موضوع فقط باعث تیره و تار شدن رابطه 


کاشت بذر کینه و نفرت ، بد دلی و بد دهنی میشه ؟ 


خواهشا و جدا به فکر فرو برو ... 


3 : بدبینی مفرط به موضوعات ، افراد و کلا دنیای بیرون 


به گواه خودت و مشاهدات بسیار زیادی که بوده و هست 


تو به طور بسیار زیادی به همه بدبین هستی ! و من برعکس تو


اصلا قدم این نیست که بگم من خوبم و تو بد ! نه اتفاقا خودمم 


قبول دارم که خوشبینی بسیار زیاد من هم گهگاهی بهم 


لطمه هایی زده ! حرفم اینجاست که باید ما این فاصله اختلاف دید 


رو بهم نزدیک کنیم 


یعنی کمی من به سمت تو و کمی تو به سمت من بیایی 


این موضوع عامل بسیاری از نزاع های ما بوده ! و خیلی جاها 


لطمه هایی به رابطه مون زده ... 


ما باید به فکر راه هایی باشیم که زندگیمون شیرین باشه 


چون ما محکوم هستیم به خوشبخت کردن همدیگه ....


4 : احساس اینکه تو داری به نحوی من و از افراد پیرامونم دور میکنی 


یادمه قبلا هم در این مورد حرف زده بودیم 


ولی من هنوز قانع نشدم که تو اینو نمیخوای چون خواسته 


یا ناخواسته رفتارت داره این موضوع رو نشون میده 


مخصوصا وقتی میبینم که مادت هم دقیقا همین کار رو کرده 


و خانواده پدریت هیچ رفت و آمدی ندارن !!!!! 


وقتی تو با هر بهونه ای داری پیمان رو از لیست دوستان من 


حذف میکنی !!!! وقتی بیتا کمی درگیر موضوعات خودش شده بود 


سریع جبهه گرفتی که بیتا به تو اهمیت نمیده 


وقتی سر هر موضوعی رفتاری ناشایست با مادرم (( البته نه در رو )) 


بلکه پشت سر و در مواجهه با خودم یا رفتارت در مورد دختر عمم 


و موضوعات دیگه ... کنار هم چیده میشه نتیجه ای جز مورد اشاره فوق 


دیده نمیشه ! 


5 : زمانی که هر کسی یا هر جایی هر جوری هر شکلی کاری


 که مطابق میل تو نیست انجام میده و من باید تاوان اون و پس بدم ! 


من بارها گفتم که من مسئول رفتار دیگران نیستم 


مگه من چقدر توان دارم که پاسخگوی رفتار و کردار دیگران هم باشم ؟ 


من توی این شرایط که دیگه تو که لااقل داری میبینی که چطور 


دارم تلاش میکنم و تمام انرژی و توان خودم معطوف به برگزاری 


آبرومند مراسم میکنم توی این اوضاع نا بسامان مملکتی که وصفش 


بارها توی مکالماتمون رفته چرا باید آرامشم بهم بخوره به خاطر هر 


موضوعی ؟ 


یه کامنت یا یه رفتار یا یه حرکت چه ارزشی داره ؟ 


اصلا بریم سر همون شخص مورد نظر ! 


آخه اون آدم چه ارزشی برای ما داره ؟ 


اون کجای زندگی ماست که اینهمه به خاطرش باید عذاب بکشیم ؟


والا من به این جور آدما به چشم یه بچه نگاه میکنم 


از بچه چه انتظاری میشه داشت ؟ جز بچگی ؟ 


اون چه تاثیری توی زندگی ما میتونه داشته باشه ؟ 


یه بار هم گفته بودم این بار به حرف خودم بیشتر اطمینان پیدا کردم 


که اون بین سه تا پسر بزرگ شده ! رفتارش پسرونه ست 


شوخی هاش هم پسرونه ست ! برخوردش هم پسرونه ست 


البته ای کاش کاملا پسرونه بود ! مخلوطی از پسرونه و دخترونه ست 


به خاطر همین گاهی رفتاری میکنه که نباید بکنه ! 


و من ایمان دارم که از روی قصد و غرض نیست ! 


از روی دوگانگی رفتاریشه . چون در عین برخی رفتارهای 


ناپسند که من هم با تو هم عقیده هستم رفتارهای عادی هم داره 


حالا تو میگی توجیه !!!! ولی این نظر منه نه توجیه من 


6 : قضاوت قبل از اثبات ...  


  

 خیلی مواقع شده که من مورد اتهامی قرار گرفتم که 


واقعا همچین چیزی وجود نداشته


خیلی زمانها بوده که وقتی حرفهام رو زدم خودت متوجه شدی که 


واقعا من تقصیری نداشتم ! یا اشتباهی از اساس نبوده 


یا کاملا سهوی بوده 


ولی نمیدونم چند بار دیگه باید راه رفته رو طی کنیم 


تا به یک رفتار درست در مواقع بروز بحران برسیم 


7 : تحقیر های مداوم تو با این توجیه که من هرچی هم که به تو 


بگم باز هم جایگاهت توی ذهن و قلب من از دست نمیدی !!!!!! 


فقط یه سوال ساده میکنم ! حتی اگه واقعا حرفت درست هم که باشه 


تو آیا میدونی که من جایگاهم رو توی ذهن و قلب خودمم هم از دست نمیدم ؟ 


سخن پایانی 


کم کم داریم به تاریخ عروسی نزدیک میشیم 


هر روزی که نزدیک تر میشیم جدا من انرژی بیشتری ازم صرف برگزاری 


این مهم میشه ... الان دارم بهت میگم ، نگی نگفتی ! 


حتی میشه شبهایی که من تا صبح یا خوابهای آشفته میبینم 


یا تا خیلی زمان دراز بیدارم و غلط میزنم 


پس کمی درکم کن و یکم از حاشیه ها دوری کن 


ازت خواهش میکنم 


من با نوشتن این مطالب خیلی از فشار های ذهنیم تخلیه شد 


و احساس آرامش میکنم 


تو هم مثل من اگه حرفی داری بزن من کاملا خودم رو 


موظف به پاسخگویی میدونم عزیزم 


ضمنا یادت باشه که برای حل یه مشکل صورت مسئله رو پاک نمیکنن 


قبول دارم که توی جاهایی از نوشته م خشم و عصبانیت هم 


بوده ولی واقعا این حرفها دغدغه خیلی از روزهای من بوده 


راستی در آستانه دو سالگی 


خیلی دوستت دارم