~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

دلم دوباره اعجاز میخواهد ...

هیچ وقت هیچ چیز اونطور که فکرش و می کنی و می خوای پیش نمیره ... 

ما هیچ کدوم نمیخواستیم اینطور بشه !!!

ای کاش اون موقع هم که به نهایت پریشونی می رسیم این نکته مهم فراموشمون نشه ! ای کـــــــــــــــــــاش !!!

مگه چه کسی غیر من تو رو اینطور دوست داره ... ؟! مگه چه کسی غیر تو من و اینقدر دوست داره که طاقت هیچ حرف و احساس بدی و از هم نداریم امیر .........!!!

هر روز که میگذره دردم بیشتر اذیتم میکنه ... مایی که اینقد تو نداشتن هم بی طاقتیم چطور راضی به آزار هم میشیم امیر ... !!؟!

شرمساریم از پستهایی که میون اون همه پست عاشقانه اومد و چطور پنهون کنم !؟!!

آره پیش میاد ... آره طبیعیه ... آره لازمه ... اما ای کاش وقتی به اونجا می رسیم که برخورد اجتناب ناپذیر میشه فراموش نکنیم تو این دنیای تنهایی ها چطور همدیگر و از میون ناملایمات و ناامیدیها پیدا کردیم !!؟! چطور خشت اول دوست داشتنمون و با اعتماد بنا کردیم ... !

عزیزم اینارو برا خودم بیشتر می گم که اگر اون شب لحظه ای به دلت شک نکرده بودم اونطور تو به همه ی دوست داشتن من شک نمیکردی ....... ‍!

گذشت و بد گذشت و سخت گذشت ... ! واقعا لازم بود اینطور عمق درد نبودن همو درک کنیم ... تا الان که دوباره داریم بنای عشقمون و ترمیم می کنیم و گسترش میدیم از این تجربه سخت پند بگیریم ...

امیر ... اعتماد شونه هات چیزی نبود که به راحتی برام بوجود بیاد ...!!! امید دستات چیز ساده ای نیست که به این سادگی از بین بره ... !!!

ما قول دادیم هم و تنها نذاریم !!!

 قول دادیم از هم در مقابل همه ی ناملایمات محافظت کنیم ...

اما آیا قول داده بودیم از هم در زمانی که در مقابل همدیگه قرار میگیریم هم مراقبت کنیم !!!؟!من از تو مراقبت کنم وقتی در مقابلت قرار گرفتم و تو از من مراقبت کنی وقتی در مقابل من قرار گرفتی و من دردی دارم که جز تو تسکینی براش نیست ... !؟!! نه قول نداده بودیم ! واسه همین اینطور توی این بحران درد کشیدیم وقتی تنها حامی ای که داشتیم خودش در مقابلمون قرار گرفته بود !!! و چه درد عظیمی !!!

زندگی جز با گذر زمان درک کردنی نیست و شناخت جز با قرار گرفتن تو موقعیت ها بوجود نمیاد !

درسته دردهایی رو کشیدیم اما درک هایی هم حاصل شده که واقعا با ارزشن ! من و تو هر کدوم یه بار همدیگر و از هم روندیم ! در عین ناباوری ... !!!  

هنوز ذره های تردید و خودخواهی در هر دومون هست که اینها با شناخت تو در من بیشتره و خودسازی بیشتری و از من لازم داره قبول دارم ! منی که تموم این سالها اینطور فکر کردم و رشد کردم حتما زمان میخوام تا تردیدها و ترس هامو دور کنم ! حتما رفتارهای عینی می خوام تا عمق حضور تو رو باور کنم !  

امیر ... هرگز نباید فراموش کنیم که از دو دنیای متفاوت عاشق هم شدیم و اولین فرصتی که باید به هم بدیم فرصت شناخت همدیگه است !

ردی از زخم و با پستهای قبلیمون برای هم بجا گذاشتیم که نمیخوام با هیچ جراحی ای پاکش کنم تا یادم بمونه چطور یه لحظه غفلت میتونه با عزیزترین کس آدم چه کار کنه !!!

دلم دوباره تحول میخواد ... دوباره اعجاز ... اعجازی که تو پیامبرش باشی ...  

دلم تو رو میخواد امیر ... !

کمی هم آموزنده (۳)

گامهایی موثر در شیرینی روابط

یک اصل ثابت شده می گوید:"ابتدا خود و ارزشهای خود را دوست داشته باش تا بتوانی دیگران را دوست داشته باشی و آنها را ستایش کنی"،

همواره مراقب خود و رفتارتان باشید. برای خود و علاقه تان احترام بگذارید. اصالت و جایگاه خود را هیچ گاه فراموش نکنید و دست کم نگیرید. با احترام به خود است که به نوعی یاد می گیرید به نفر مقابل خود نیز احترام گذاشته و با رفتار خود مرزهای حرمت بین خود را نگاه داشته و ناخودآگاه، به این ترتیب با بنای احترامی دو طرفه، رابطه ای مستحکم تر را بنا کرده اید. البته به شرطی که این احترام دو طرفه و کاملاً صادقانه باشد نه ظاهری!

هر دو طرف در سیر رابطه ی خود سوالاتی در مورد یکدیگر و احساساتشان نسبت به یکدیگر در ذهنشان پدیدار می شود، به قول قدیمی ها بهتر است اوّل روی کلام یا سوالی که از دهانتان خارج می شود، در حین آرامش فکر کنید و سپس بطور شفاف از نفر مقابل بپرسید، نه اینکه با عصبانیت و بدون هیچ تأملّی پرسشی کنید که بعد از آن از بیان آن پشیمان شوید. بطور مثال، برخی با کوچکترین اختلافی سریعاً و بدون هیچ فکری می گویند:"اصلاً تو مرا دوست نداری و هر گز هم دوست نداشتی!!" و با ادامه ی بحث در حین عصبانیت و استرس کار به جدایی ختم می شود و بعد هم پشیمانی و ...!!

با وی طوری رفتار کنید که دوست دارید دیگران با شما برخورد کنند! مهربان و باگذشت باشید. اگر وی را آزرده اید، معذرت بخواهید، عذرخواهی نه تنها کسی را کوچک نمی کند، بلکه به این ترتیب به او می فهمانید که وی برای شما ارزشمند است.

همواره موقع خشم و عصبانیّت، ممکن است هر کلام یا حرف غیر منطقی و نابجایی از دهانتان خارج شود، بهتر است خونسردی خود را حفظ کنید و با اندکی تأمل و کسب آرامش مجدد، حرف خود را شروع کنید. شاید در این مواقع، وی از شما بخواهد او را برای مدّتی تنها بگذارید، این کار را انجام دهید امّا هرگز اجازه ندهید بطور طولانی مشکلی در دل شما و وی حل نشده باقی بماند.

بهتر است شروع کننده صحبت شما باشید، چه پاسخ منفی باشد یا مثبت ، اگر می خواهید وی به شما اطمینان کند، اوّلین و بهترین راه این است که ابتدا شما به وی اطمینان کنید. بگذارید در ذهن خود با بازی با افکار و حدسهایش، یک سری مسائل ناشناخته در مورد شما را شناسایی و کشف کند. امّا این کار را با سیاست انجام دهید و وی را در عمل انجام شده قرار ندهید.

وقت شناس باشید و بدانید کی و کجا باید انعطاف پذیر باشید و کی حدود خود را در احترام حفظ کنید. در غیر اینصورت، بی خردانه کاری یا حرفی می زنید و در نتیجه می شود، نوشدارو پس از مرگ سهراب! همواره با رفت و آمد و گفت و گو، در پی استحکام روابط خود باشید، چرا که رابطه ی بدون دیدن و شنیدن، اساساً رابطه ایست تهی! برای مثال، حتّی برای سلام و احوال پرسی یا گفتن جمله ی "دوستت دارم" به او زنگ بزنید، در مکالمات خود از بکار بردن یا حالاتی که در وی زمینه ی شکّ و بدگمانی را ایجاد کند، بپرهیزید بلکه کاری کنید که حرفهای شما همراه صداقت، احترام و روراستی بیان شود. اگر هم طوری حرف زده یا رفتار کردید که وی به صداقت و روراستی شما شک کرده است، اگر با حسّی واقعی و از ته دل بگویید که بی گناه هستید، مطمئناً او نیز در اعماق قلب خود شما را باور می کند.

اعمال و خاطرات گذشته، همواره الگوییست که در ذهن دو طرف حک شده است. بنای بی اعتمادی، روابط شما را به سردی می گراید. البته که در این بین ممکن است دو طرف مجبور به رعایت تعهدات و یک سری محدودیتهایی باشند، امّا به یاد داشته باشید رابطه ی شما ارزشش بیشتر است. اگر اعتماد دو طرفه از صمیم قلب حکفرما باشد، ناخودآگاه هر دوی شما بدون ناراحتی و شک کردن می توانید آزادانه تر به امور دیگر خود نیز بپردازید. هرچند که از سر علاقه شدید بین دو طرف، حسادت امریست عادی!

از او تعریف کنید و عشق خود را نشان دهید، از هر فرصتی برای تعریف، تمجید و ابراز عشق دریغ نکنید. در عین حال در مورد انتقاد ها یا سوال وی در مورد چیزی با ملایمت و کلماتی زیبا، نظر وی را رد یا قبول کنید، نه اینکه تنها با پاسخی رسمی "خیر" یا "بله"، قضیه را فیصله بدهید. برای مثال، اگر وی شلواری را می خرد و می پوشد یا با هم به خرید رفته اید و دارد آن را امتحان می کند و واقعاً آن شلوار به او نمی آید، می توانید اینطور بگویید:"فکر کنم اگر یکی دیگر را امتحان کنی بهتراست" نه اینکه بگویید:"اصلاً خوشم نیامد و تو را چاق نشان می دهد!"

در مورد روابط گذشته خود با وی روراست باشید و دروغ نگویید، در صورت روراست بودن نهایتاً شاید او از شما بپرسد که "آیا هنوز نفر قبلی را دوست داری یا بهش فکر می کنی؟"، در این صورت این طور پاسخ دهید: "عزیزم فقط خاطرات است که به هر حال در ذهن هر آدمی می ماند، ولی مطمئنم با بودن و عشق به تو، خاطرات خوشمان جایگزین آنها می شود" ، در رابطه ی جدید خود از مقایسه وی با نفر قبلی جداً خوددرای کنید، فراموش نکنید او نفری جدید با خلق و خو و جسمی متفاوت از نفر قبلیست. تمام سعی خود را بکنید که از نفر قبلی و خاطرات خود حرفی نزنید و دست از مقایسه بردارید. با تعریف و یادآوری لحظات خوش خود با نفر جدیدتان لحظات خود را شیرین کنید.

با یادگیری نکات فوق می توانید در شروع یا وقوع حالات ذکر شده، دیگر می دانید که چه عکس العملی باید نشان دهید. در واقع با مرور این نکات، یاد می گیرید که هر انسانی ممکن الخطاست و می توانید با واکنشی منطقی و در عین حال ملایم، مشکلات را حل و روابط خود را تقویت کنید.

دقّت کنیم ...

توقعات منطقی و واقعی داشته باشید. برای مثال ازدواج مسئله ای نیست که تنها پس از یک هفته آشنایی از او بخواهید! آنقدر هم مطمئن نباشید که با شروع یک رابطه قادرید تمام اختلافات را حل و این رابطه جدانشدنی باشد. درست است که با رعایت نکات فوق می توانید برخی مشکلات را حل کنید ولی حقیقت گرایی چیز خوبیست، چرا که گاهی اوقات دو نفر واقعاً برای هم ساخته نشده ند و اختلافات فاحشی در زمینه فکری و رفتاری دارند که در آخر با تمام نکات فوق بازهم لاینحل است. شاید همیشه از جدایی و تنها ماندن می ترسید ولی مهم این است که رابطه ای که دارید، آرامشگری برای روز و شب شما و تشویقی برای ادامه ی زندگی باشد نه اینکه با گفتن جملات استرس زا مثل "همش تقصیر توست" و ... خود و او را آنقدر آزار دهیم که دیگر نه تنها آرامش عادی زندگی خود را از دست می دهیم، بلکه با اعصابی ضعیف و استرس دائمی روزگار خود را سپری کنیم!

اگر می بینید که در رابطه ای تحت هر عنوانی از شما سوءاستفاده می شود، آن رابطه را فسخ کنید و دیگر ادامه ندهید. هیچ عذری برای سوء استفاده قابل قبول و جبران نیست. در ابتدا سعی به اصلاح روابط بکنید امّا با ادامه ی سوء استفاده، حتّی اگر این قطع رابطه ناگهانی باشد، از ادامه ی آن صرف نظر کنید.

همواره بدانید که هیچ رابطه ای بدون ایراد و کامل نیست. حتماً شنیده اید که دعوا شیرینی زندگیست و در هر تعاملی بین دو نفر، احتمال عدم توافقات و در نتیجه وقوع اختلافاتی غیر قابل اجتناب است. با رعایت نکات فوق، می توانید این اختلافات و کش مکش ها را حل و فصل نمایید. باز هم تأکید می کنیم در این وضعیت با کنترل خشم خود و با خونسردی، ضمن برقراری صلح، از پشیمانی و حسرتهای آینده به دور می مانید. امّا به یادداشته باشید رابطه ای که ضمن رعایت نکات فوق، بازهم دائماً مملو از بحث و جدل، ردّ و بدل کلمات رکیک و قهر و آشتی های پی در پی باشد، هیچ فایده ای ندارد، این جنگ و دعواها پایه های روابط را در نهایت رو به نابودی می کشاند.

من هستم و سکوت و غم جاودانه ای ...

دور از نشاط هستی و غوغای زندگی

دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود

آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست

آمد صفای خلوت اندوه را ربود 

***

آمد به این امید که در گور سرد دل

شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای

او بود و آن نگاه پر از شور و اشتیاق

من بودم و سکوت و غم جاودانه ای 

***

آمد مگر که باز در این ظلمت ملال

روشن کند به نور محبت چراغ من

باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر

زان پیشتر که مرگ بگیرد سراغ من 

***

گفتم مگر صفای نخستین نگاه را

در دیدگان غمزده اش جستجو کنم

وین نیمه جان سوخته از اشتیاق را

خاکستر از حرارت آغوش او کنم 

***

چشمان من به دیده او خیره مانده بود

جوشید یاد عشق کهن در نگاه ما

آهی از آن صفای خدایی زبان دل

اشکی از آن نگاه نخستین گواه ما 

***

ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید

آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم

آن گاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت

آهی کشید از سر حسرت که این منم! 

***

باز آن لهیب شوق و همان شور و التهاب

باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود

ما هرکدام رفته به دنبال سرنوشت

من دیگر آن نبودم و او دیگر "او" نبود

متاسفم

متاسفم !


کلمه ای که خیلی به کار بردم ولی هرگز تصور نمیکردم بینمون بخواد جاری بشه !


گفته بودم که برای من توهین به شعور خط قرمزه ! جایی که حس کنم منو بچه فرض کردن خطه قرمزه ! جایی که احساس کنم من بازیچه ام خطه قرمزه ! ! ! ! ! و تو وارد شدی ! به بدترین شکل واردشدی


کاری کردی که نباید ...


سه بار این اتفاق افتاد ! دوبار تحمل کردم و هیچ نگفتم ولی بار سوم خرد شدم ! به حدی عصبی بودم که فقط به خودم لعنت میفرستادم ! به خودم فحش میدادم !


سه بار وسط حرفم تلفن و قطع کردی ! اولین بار بعد از اون شب کذایی که پشت تلفن بعد از حرفهامون یهو قطع کردی و فرداش گفتی برو امیر ! و بعد فهمیدم برای خودت فلسفه بافی کردی ! و ... اونشب نفهمیدم چی شد ! ولی تحمل کردم روی این توهینت !

بار دوم دو شب قبل بود که اول مکالمه بی نهایت با انرژی بودی و آخر مکالمه بی محابا گفتی خداحافظ و بوق ممتد ! حس بدی داشتم سرم داغ شد ولی چون تازه ار بحران برگشته بودیم بازم دم نزدم فشار اومد بهم ولی تحمل کردم ! اگر دقت میکردی دیروز من خیلی انرژی نداشتم !

که آخرش گفتی امروز چقدر از هم دوریم !


آره دور بودیم و تو نفهمیدی چرا ! و تو نپرسیدی چرا ! منم نگفتم چون نباید میگفتم !


بار سوم دیشب ! وقتی توی اوج بحران و طوفان فکری تنها تکیه گاهت میشه تبر و تیشه به ریشه میزنه !

وقتی تمام زندگیتو پای گذاشتی که اون خودخواهانه ترین حرف ممکن و میزنه ! (( تو از استراحت خودت حاظر نیستی بزنی )) !!!!!!


دقیقا عین آوار روی سرم ! یعنی تا چه حد خودخواهی ؟


دو روز فقط توی راه ! ! ! یک روز تمام انرژی من اونجا ! بعدش مستقیم کار ! مگه یه نفر چقدر میتونه توان بذاره ؟ مگه من شترم ؟ که بتونم یک هفته بدون آب و غذا دووم بیارم ؟


و توهین آخرت ! دوباره گوشیو قطع کردی ! من هنوز داشتم حرف میزدم !!!!!!! یهو به خودم اومدم دیدم ........................


گوشیم و پرت کردم خورد به اسپیکر ! نشستم روی تختم !


من برای کی داشتم اینهمه تلاش میکردم ؟

من برای خاطر کی میخواستم دروغ بگم که کجا میخوام برم ؟

من برای کی اینهمه عاشق بودم ؟

من برای کی دلواپسم ؟


کسی که حتی حاظر نیست حرف من و گوش بده ببینه من چه مرگمه ؟؟؟؟


کسی که من تو هیچ اس ام اسی بدون چهار تا صفت صداش نکردم ! عزیزم نازنینم گلم و پسوند ((م)) مه...م


برای کی ؟

منی که هیچ چیز نذاشتم برای خودم بمونه و همه رو خالصانه تقدیم کسی کرده بودم که حتی حاظر بود هر اتفاقی بیفته برای من ولی من بیشتر مشهد بمونم ؟ ! کسی که میدونه کاره من شوخی نیست !


یک لحظه غفلت و عدم هوشیاری من مساوی با مرگه !!!!


گذشت ....


هیچ حسی از تو درونم نیست ! متاسفانه باید بگم ! فقط حس خشم و نفرت ! حس یه دستمال کاغذی که استفاده شده ! مهم نیست توش شیرینی نگه داشتن یا بینی پاک کردن ! به هر حال جاش توی سطل آشغاله !


..........


منو خورد کردی ! مهم نیست !


ولی به عنوان یه دوست میگم ! دوستی که درونت و دیده ! شناخته ! دوست داشته ! و حالا...


تو میترسی !!!


من نمیدونم کی و چه عاملی باعث ترس تو بوده ! ولی تو میترسی ! و تا وقتی که میترسی هیچوقت نمیتونی روی خوشبختی رو ببینی !


از همون اس ام اس های اول سری دوم کاملا احساس میکردم که داری میترسی ! هر کاری کردم ! هر طور که خواستی رفتار کردم ! محتاطانه ترین کلمات رو به کار بردم ! ناب ترین احساسات رو بهت هدیه دادم ! تمام تلاشم و کردم ! و همچنان داشتم میکردم ! ولی تو ترسیدی ! بارها ترسیدی ! بدون اینکه حتی بدونی برای چی ! حتی بدونه اینکه بفهمی دلیل ترست چیه !

مطمئنم که خودتم نمیدونی دلیل ترست چی بود ! ؟


آیا من زیر حرفم زده بودم ؟ !

آیا از من خلاف اون چی که باور داشتی دیده بودی ؟

آیا من جایی بدقولی کرده بودم ؟

آیا من بیتفاوت بودم ؟

آیا من کمتر از تو ، تورو دوست داشتم ؟

آیا .........


خودخواهی


صفتی که خودتم بارها بهش اشاره کردی !

دلیل خودخواهیت چیه ؟ تاحالا از خودت پرسیدی ؟

چرا فکر میکنی با همه مردم فرق داری ؟

چرا فکر میکنی از بقیه سرتر هستی ؟

چرا فکر میکنی تو باید حرف اول و آخر رو بزنی ؟

چرا فکر میکنی همه کائنات باید گرد تو بچرخند ؟

نه عزیزم همه ما انسانیم و برابر !


چه مرد چه زن ! چه روستایی چه شهری ! چه شهرستان چه استان

چه جهان سوم چه هر جای دیگه دنیا !

من باید بدونم که هیچکس از من امیر رحیمی پایین تر نیست ! هیچ کس ، هیچ کس ...


اخلاق


متاسفم برای اخلاقت !


تا مادامی که نتونی اخلاقیاتتو تعدیل کنی همینی که هستی !

تا زمانی که نتونی خودتو کنترل کنی ! تا زمانی که نتونی دیگران رو تحمل کنی تا زمانی که حقی برای دیگران قائل نباشی همینی که هستی ! به هر درجه علمی و ... هم که برسی فرق نمیکنه !

اولین رکن یک انسان اخلاقه ! که متاسفانه ............


به نظرم من یه بازنگری در اخلاقت بکن ، بدون طرف بدون پیش زمینه ذهنی ...... برای خودت میگم ، بد نیست .....


.............................


هنوزم دستم برای خداحافظی نمیاد ولی معترفم که هیچ احساسی ازت تو دلم نیست .....


نمیدونم چه بلایی سرم میاد ولی میدونم که در حال حاظر نمیتونم ادامه بدم .....

دریغا گذشته ، گذشته ...

گفته بودم  من آدمم ، گفته بودم آدما فراموشکارن ... گفته بودم اگه دیدی دارم فراموش میکنم بهم تلنگر بزن .... گفته بودم امیر نگفته بودم ؟!!! پست ماهگرده ... مون یادته ؟ اونجا که ازت با تمنا خواهش کردم هر زمان حس کردی در من نیروی حفظ عشق... کدر شده با تلنگری شفاف من و به راه برگردونی ........ که ما انسانیم و بسیار فراموشکار .... ! چه شوقی داشت اون  پست ... شوق دیداری که نشد ..... !

دیدی نه 2012 شد ، نه زلزله اومد ، نه من مردم .............. اما دستای ما ... دستای من / تو بهم نرسید ...................!!!

وای که آدما میتونن چقــــــــــــــــــــــد ویران کننده باشن !!! ویران کننده تر از هر بلای آسمانی و زمینی ..... اونوقت ما از چی می ترسیم  !!!! .........

من و تو کم آدما رو از خودمون نروندیم ! کم دل ها رو نا امید نکردیم ! کم فرصتا رو از دیگران نگرفتیم ! اما واقعاً این فرصت و از هم دیگه نگرفتیم ؟!؟! اصلا میشد آدمای قبلیرو با حس مشترکی که بود مقایسه کرد ؟!!!  نمی دونم ... !

اعتراف می کنم خیلی بی طاقتی کردم  ... فشار زیادی روت بود من می فهمیدم و باز بی طاقتی کردم ... به کم دیدنت قتاعت نکردم چون فکرش و هم نمیکردم هیچ وقت نبینمت !!! حالا چطور باور کنم !!!!!!!

ترس من از بی باوریم بود امیر ! بی باوری ای که از آدمای زندگیم به یادگار برام مونده بود ! ترسی که من و تبدیل به یخ کرده بود و تو ذوبش کردی اما زمان میخواست تا عادت کنه که نترسه !

وقتی میگفتی همه تلاشمو می کنم حس میکردم چون قطعی نمیگی میخوای به حد نهایت که رسید جا بزنی ! مثه همه اونهایی که داعیه ی مردی داشتن و جا زدن ! گناه تو نبود اما زخمش پر ِ تو رو گرفت ببخش ... ببخش که فشارهای اطرافت و دیدم و خودمو اسیر ترسم کردم ! فشار کاریت .... فشار چطور بیان کردن موضوع به بابا ........ فشار احساسی خودت .......... و فشار بی طاقتی های منی که باید همراهت میبودم اما اونقد ناباورانه نگاهت کردم تا از همون که می ترسیدم شد .......... !

دیشب تو لحظه ای که صحبتهامون بالاگرفت اشتباه کردم که فقط خودمو دیدم ! منی که باید یاد می گرفتم تورو همیشه کنارم ببینم اما من تو رو بی هوا مقابلم دیدم و حرفی زدم که تو هم درست همین حس و به من پیدا کردی !  من و مقابل خودت دیدی و من به خیال خودم که دارم روی رفتاری از خودم پافشاری می کنم که اون و حُسن میدونم ! منی که همیشه از جر و بحث دوری کردم و تو فکر کردی فرصت توضیح دادن و ازت گرفتم ... مثلا فکر میکردم درست رفتار میکنم که با ادامه ندادن جارو جنجال کلامی از توهین و بی حرمتی جلوگیری میکنم و اس ام اسم دقیقا پافشاری روی همین اخلاقم بود که من توی بحثی که صدا توش بلند بشه هرگز نمی مونم و این اخلاقم و عوض نمیکنم درحقیقت چون نمیخوام دلخوری و بی حرمتی پیش بیاد ! و اینجا بود که تو من و مقابل خودت دیدی !!! من نه توهین کردم ، نه حرمت شکنی ، نه به شعورت بی احترامی کردم ! فقط شرمسارانه می گم بد رفتار کردم !‌ این و ضعف میبینی یا لجاجت اما بخدا من از بحث و دعوا گریزونم چون اونقدر دیدم که دیگه توانش و ندارم ............... دیگه چطور بهت بگم !!!!!!

پای تلفن داشتیم سر بیشتر موندن تو چونه می زدیم ! یه هو به خودم اومدم که اصلا رفتمون رو هواست اونقد داریم سر بیشتر موندن حرف میزنیم این و که بهت گفتم داغ کردی صدات بلند شد ! امیر دست خودم نیس من توی دعوا واقعا بهم میریزم اگر صدایی بلند شه و حس بی حرمتی به وجود بیاد ! چند بار گفتم ببخشید و تو پشت هم میگفتی "چرا تو نق می زنی تویی که باید الان دلداریم بدی!" حرف تو حق بود اما بلند بود امیر صدات بلند بود !‌قبلش هم گفته بودی مامان بزرگت اومده و من استرس زودتر تموم شدن مکالمه رو داشتم واسه همین خداحافظی کردم و قطع کردم !!!! بعد که اس ام اس زدی این اخلاقت و عوض کن من به اخلاقی که اون و درست میدونستم پافشاری کردم نه اینکه بخوام جلوی تو سربالا حرف زده باشم ! من و وجدانم جلوی خدا حاضریم و اون ناظره که غیر از واقعیت درونم نمیگم وقتی که الان با تمام ناامیدیم دارم اینارو برات می نویسم !‌

حق داری الان بیای بگی از تو بعید بود آره منم می گم چندین رفتارم تا الان از من بعید بود اما چطور میتونم خودمو متهم کنم و این عنصر خورنده دوری و ندیدن و ترس و نادیده بگیرم !‌وقتی که هر چی بلا سر رابطه ی ما اومد از دوست داشتن زیاد و دوری و ندیدنمون بود !!!!!!!!

وای از این زمستون که دیگه برام تموم نمیشه ! وای از دیشب که دیگه صبح نمیشه !‌این دوری بالاخره انتقام خودش و ازمون گرفت ! اونهمه رنج کشیــــــــــــدیم !!!!! شعارمون یادته ؟! " کی تموم میشه این شبا خدایا " .............چطور باور کنم هیچ جوابی برای اونهمه خواستنها و نیاز ها نبود !!!!!!!

فقط بدون ! منی که با تو بود با هیچ کس دیگه نبود ! تویی که برام بودی هیچ کس دیگه برام نبود !

چقدر از این خونه شرمنده ام بخاطر لحظه های خوشی که باهش داشتیم ...! چقدر از دلم شرمنده ام به خاطر تمام وعده های قشنگی که بهش داده بودم ......! چقدر پیش احساس نابی که بهم بخشیدی شرمنده ام که بهش اعتماد نکردم و اسیر موهومات و ترسهای کشندم شدم ....!

یادته بعد از بهم خوردن قرار قبلیمون بهت گفتم امیر می ترسم بی طاقتیام همه چیز و خراب کنه بهم گفتی من آرومت میکنم !!!! نه بهت خورده نمیگیرم تلاشت و نکردی چرا بهترین تلاش و کردی تو سخت ترین شرایط !  اشتباه دیشب من بزرگ بود اما دیدی که سریع برگشتم ! نذاشتم طولانی بشه ! نذاشتم رنج دفعه قبل و بکشیم !‌دیدی که سریع عذر خواستم و برگشتم ! یعنی دلت سنگ شده امیر ؟!!

بعد از اون بحران ازم پرسیدی "هنوز دوسم داری ؟!" گفتم "مگه احساست یه شبه اومده که یه شبه از بین بره !!!" چطور میتونستم فکرش و کنم یه شبه همه احساست بهم از بین بره .......!

ریز به ریز روزهایی رو که گذروندیم احساسهایی رو که تجربه کردیم یادت نمیارم که میدونم خوب یادت هست ! اگر یه نفر بود که میتونست به خوبی دوستداشتنیهای من یادش باشه اون تو بودی !

وای که از هرچیزی که می ترسیدم همون شد !‌تعبیر همه ی خوابهای پریشونم ! چقد شبا که با اوهام این ترس از خواب پریدم و تو آرومم کردی  !‌ افسوس .... !!!!!!

و حالا این روزگاره که اعلام پیروزی کرده ... می بینی !!!!!!! 

بــــــدا به این ترس .... ! بــــــــدا به این دوری .....! بـــــــــدا به بی طاقتی هایی که اولش شورمون بود و حالا پایانمون ......! 

کاش الان آروم باشی امیر ....... کاااااااااااااااش !!!

کاش اینقدر دوست نداشتم ا مـ یـ ر ..... 

دنیا ماله ماست

خیلی وقته که فرصت اومدن نداشتم !


خب امتحانات و قطعی و اینترنت و تنبلی من و اتفاقات گذشته !


همه و همه ! باعث شد که چند مدتی غافل بشم از خونه ای که ذره ذره شو با عشق ساختیم ...


الانم که اومدم تو دلت سرده و من بیتاب تو ....


ماه بانوی من ! ماهی که همه قلبم در گرو لحظه ای از نگاه توئه !


توئی که حسرتت تا بینهایت به قلبم داره فشار میاره !


ماه من مهتابم !


همه این روزها و سختی ها و بلاتکلیفی ها و حسرت ها و آه ها و مشکلات تموم میشن !


شک نکن


طاقت بیار ! طاقت بیار ماه بانوی من !


طاقت بیار رفیق ! طاقت بیار تو که این همه سال طاقت آوردی !


به یاد شبهای بی کسی مون ! به یاد شبهای با هم بودنمون !


بحرانهای بزرگمون و به یاد بیار ! بحرانهایی که هر کدومش میتونست محکمترین رابطه ها رو تموم کنه ! ولی رابطه ما رو محکمتر کرد ناخواسته ! !


یادت باشه روزگار فلسفه ش جنگه ! یاد جزیرت بیفت ! جزیره ای که فقط با جنگیدن ساخته میشد !

زندگی ما هم با جنگیدن ساخته میشه !


پس بجنگ ماه من ! برای خوشبختی ! برای من برای تو ! بجنگ و خسته نشو !


چون زمانی که خسته بشی بلافاصله این روزگاره که اعلام پیروزی میکنه !


سردی دلت طبیعیه ! راستش منم گاهی به این حس میرسم ! کاملا هم طبیعیه ! ولی یاد آرمانهام می افتم یاد روزهای سختی که گذروندم ! یاد روزهای شیرینی که گذروندیم !

دوباره گرم میشم ! گرم گرم مثل اون لحظه های اول .....


یاد لحظه ای که دستام توی دستات باشه .... نگاهم توی نگاهت باشه !


مهتابم ! طاقت بیار

کمی هم آموزنده (۲)

 امیرم احساس کردم هر دومون الان به این مطلب نیاز داریم عزیزم ... 

چگونه با تکنولوژی عشق، آینده را متفاوت از گذشته خلق‌کنیم ؟ 

برای برنامه‌ریزی در مورد آینده، اولین اصل این است که یأس و ناامیدی را از دل بیرون بریزی و آن را با آرامش و امید جایگزین کنی زیرا باید باورکنی که تو هم می‌توانی با عشق، تمام دستاوردهای زندگی را که با تعامل احساس‌های عاشقانه و اندیشه‌های زیبا و جذاب به‌دست می‌آید (براساس قانون جاذبه) به‌دست بیاوری.


نکته‌ای که در این‌جا باید بدانی، این است که برای به‌دست‌آوردن مظاهر و منابع عشق، باید عاشق بود، پس اگر انسان عاشقی باشی، می‌توانی زندگی زیبا و سرشار از عشقی را خلق‌کنی. باید بدانیم که انسان‌های منفی‌نگر که در فهم عشق مشکل دارند، نمی‌توانند زیبایی‌ها را جذب کنند.


دلیل علمی این موضوع، این است که اصولاً فرآیند زندگی یعنی رفع نیازها. انسان‌های موفق، کسانی هستند که به بهترین و آسان‌ترین وجه ممکن، به دستاوردها و هدف‌های خود می‌رسند و بدین‌سان، نیازهای‌شان را در زندگی مرتفع می‌کنند. آنان، نیازهای خود را از طریق برقراری ارتباط مؤثر و ایجاد یک رابطه‌ی موفق، به‌کمک کائنات و انسان‌ها رفع‌می‌کنند. اصولاً طبق تعریف، رابطه‌ای موفق و مؤثر است که از سوی انسانی به‌ انسان دیگری برود و در بازگشت، نیازی برآورده شود. انسان‌هایی که عاشق‌اند، کسانی هستند که ابتدا عشق می‌ورزند و سپس محبوب‌ها و معشوق‌ها، نیازهای آنان را در جهان هستی برآورده می‌کنند اما برای جذب محبوب‌ها و معشوق‌ها، ابتدا باید عشق‌داد و اصولاً انسان‌ها چیزی می‌توانند به کسی بدهند که خود داشته باشند، به ‌همین دلیل است که افرادی که کوزه‌ی وجودشان مملو از عشق است، به‌خوبی می‌توانند به انسان‌ها عشق بورزند و رابطه برقرارکنند و از زندگی خود شاهکار بسازند زیرا «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»


افرادی که بلد نیستند عشق بورزند و نمی‌توانند به کائنات، انرژی‌های عاشقانه بفرستند تا با عشق‌ورزی، محبوب‌ها را به‌سوی خود جذب کنند، ناکام‌اند و این، قانون جهان هستی‌ست که: «باید که جمله جان شوی     تا لایق جانان شوی» بنابراین باید طالب کمال باشی و به‌عنوان یک انسان عاشق، آن‌قدر در خود ایجاد لیاقت کنی تا در این مسیر بتوانی از رهگذر دریافت عشق الهی و انسانی، به هدف‌هایت در زندگی برسی زیرا کائنات، فقط به نیازها و خواسته‌های تو نگاه نمی‌کند، بلکه هم‌زمان به لیاقت‌هایت هم می‌نگرد.


برای رسیدن به این مرتبت، باید دو بال پرنده‌ی عشق، یعنی «خودآگاهی» و «خودهوشیاری» را بشناسی؛ برای این منظور باید اول بدانی و آگاه باشی و قانونمندی‌های عشق را یادبگیری و سپس در دنیایی از اشراف و بصیرت لحظه‌به‌لحظه به خود و به جهان هستی، به قانون‌ها به‌درستی عمل‌کنی تا مسیر زندگی سعادتمندانه‌ی خود را به‌سوی کمال هدایت نمایی.


چه زیباست که هم‌اینک با دنیایی از گذشت و بخشش، پرنده‌ی اندیشه و احساسات را آزاد‌کنی، مسیر پرواز زندگی را مشخص نمایی، رؤیاها، آرزوها و هدف‌هایت را تعیین‌کنی، نیازهایت را مطرح نمایی، خواسته‌هایت را مدون‌ و همه‌ی آن‌ها را باورکنی و به تک‌تک آن هدف‌ها، عشق‌ورزی تا از رهگذر اهداف بلندت، پرنده‌ی احساس و اندیشه‌ات، به شاخسارهای بلند زندگی پروازکند تا کائنات هم پابه‌پای تو، دست‌اندرکار شود و تو را به تمام خواسته‌های مشروعت برساند. همواره این قانون جهان هستی را بدان که هر هدفی را که باور کنی، جست‌وجو نمایی و به آن عشق‌ورزی، آن هدف هم تو را جست‌وجو می‌کند و به‌سویت می‌آید و درنهایت، شما به هم می‌رسید.


بنابراین امروز برای تو، یک تولد دوباره است؛ آغاز یک زندگی دیگر که می‌خواهی آینده‌ات را متفاوت از گذشته خلق‌کنی و تو می‌توانی. کافی‌ست این‌چنین بخواهی و بدان که احساس عدم رضایت از شرایط موجود، همواره پلی‌ست به‌سوی فردایی مطلوب! خوش به سعادت انسان کمال‌طلبی که بر روال زندگی گذشته‌اش، دل‌خوش نکند و بداند که می‌تواند به‌‌گونه‌ای بهتر زندگی‌کند. کمال‌طلبی و بهترخواهی، از ویژگی‌های بندگان شایسته‌ی خداست. انسان‌های کمال‌طلب که هرروز به‌دنبال خلق یک زندگی بهتر هستند و مرتب به آینده‌ی بهترشان می‌اندیشند و به آن عشق می‌ورزند، هرگز در زندگی، افسرده و ناامید نمی‌شوند.

 

آنان با دنیایی از عشق و احساس و اندیشه و انگیزه تلاش‌می‌کنند و حاصل زندگی الهی خود را از خدا طلب می‌نمایند. آنان بر گذشته‌های ناکام خود حسرت نمی‌خورند و متوقف نمی‌شوند، بلکه از آن درس زندگی می‌آموزند؛ برای آینده‌های خود طراحی و برنامه‌ریزی می‌کنند و در حال زندگی می‌کنند. آنان مرتب با تلاش‌های خود از مواهب الهی استفاده می‌کنند و از لحظه‌های زندگی پرحاصل‌شان، لذت می‌برند.


یکی از مهم‌ترین اسرار الهی و رازهای جهان هستی، این است که اصولاً موفقیت و سعادت و هدف‌ها و دستاوردها، در دنیای بیرون آدمی نیست و همه‌چیز در درون انسان شکل‌می‌گیرد و در دنیای بیرون و در جهان هستی تجلی‌می‌یابد. زندگی، بازتاب هویت در دنیای بیرون است. انسان‌ها هرگونه که هستند، زندگی می‌کنند. بنابراین، راز زیبا زندگی‌کردن، در زیباشدن است. یک زندگی زیبا را یک انسان زیبا می‌سازد. یک زندگی مطلوب را یک انسان مطلوب خلق‌می‌کند.

بذار از این دنیای بد ...

حریق دریا رو ببین ماهی‌های سوخته رو آب

از تاول پوست
زمین گـُر می‌گیره مخمل خواب


شاعر بی‌چشم و دهان گم شده در وزن زمان


شاپرکهای
بی‌غزل مرثیه‌گوی عاشقان


بذار از این دنیای بد دنیای کور نابلد


سفر کنم تا
خواب تو به اعتماد شونه‌هات


تکیه کنم، تکیه کنم بذار بشم خراب تو
بذار بشم خراب تو

بذار که توپ مروارید سنگرها رو پُر کنه


از ترانه‌های ناب تو بذار
پلنگ زخمی هم


برای یک بار که شده قاب بگیره مهتابت رو


بذار بشه خراب تو، بذار
بشه خراب تو


دنیا یه روز شبیه تو شبیه خواب تو می‌شه


این همه آبادی بد یه
روز خراب تو می‌شه


حریق دریا می‌گذره حریر شبنم میرسه


به زخم کوچه‌های شب
نسیم مرهم می‌رسه


بذار از این دنیای بد دنیای کور نابلد


سفر کنم تا خواب
تو به اعتماد شونه‌هات


تکیه کنم، تکیه کنم بذار بشم خراب تو


بذار بشم خراب
تو


هفت شهر عشقت رو بذار قدم قدم گریه کنم


در این هوای بی‌کسی با دلکم
گریه کنم


پشت غزلگریه من رنگین کمون سر میزنه


می‌چکه رنگهاش رو زمین طلسم
ظلمت می‌شکنه


بذار از این دنیای بد دنیای کور نابلد


سفر کنم تا خواب تو
به اعتماد شونه‌هات


تکیه کنم، تکیه کنم

بذار بشم خراب تو


بذار بشم خراب
تو

به یاد تو بودم ...

با تو ، شورى در جان

بى تو ، جانى ویران

از این زخم پنهان ، 

می میــــــــــــــــرم

نامت ، در من باران

یادت ، در دل طوفان

باتو امشب پایان ، 

می گیـــــــــــــــرم

نه بى تو سکوت

نه بى تو سخن

به یاد تو بودم ، به یاد تو من !

ببین غم تو ، رسیده به جان و دویده به تن!

ببین غم تو ، رسیده به جانم

بگو چه کنم ؟!... 

دلخسته ی دیدار تو بی تاب نگاهت ...

امیرم ... عشق مـــــــــــــــــــــــــن !

امروز ماهگرد عشقمونه بی همتــــــــــــــــای من ! عشقی که چنان ریشه تو وجود هردومون دوونده که باورش سخته فقط دو ماه ازش گذشته !!!  میدونی و میدونم که پنج سال پیشینه ی شناختیمون چقدر تو سرعت و دوام این عشق مؤثر بوده و هست ...!

وای امیرم میدونی تو دلم چه خبره وقتی به اتفاقی که قراره برامون بیفته فکر می کنم ... !!! همه دلم شور میشه و ته دلم قیلی ویلی میره (زبون داری) میدونی کدوم اتفاق و میگم ؟! روز شمار و لحظه شماره ............... دیدنموووووووووووووووووون

واااااااااااااااای امیر چه شوریه تو دلممممممم اصلا نمیتونم مدام لحظه ی دیدنمون و تصور نکنم !!!!! مشغول به هر کاری میشم ناخودآگاه دلم تو روزای آینده میگذره ه ه ه ه !!! این اولین باریه که اینطور برای دیدن کسی شوق دارم!!!!!!!! اولین باره اینطور بی پروا تموم اونچه تو سینم میگذره رو به زبون میارم .................

امیر وجود با ارزشت حالا میخواد برام ملموس تر شه ... ! هرچند فعلا سهمی از لمس با تو بودن ندارم اما همین که تو فضایی نفس بکشم که تو هم هستی برام کافیه ..... کافی ...........

امیر قلبم ! ........

الان تو داری از امتحانت بر میگردی و من این متن و زمانی شروع کردم که آنتن نداشتی و اونقدر نگران و بی طاقت شده بودم که نتونستم ادامه بدم !!! و حالا تو امتحان سومت و عالی دادی و داری برمیگردی عشق پر تلاشــــــــــــــــــــــــــم...

نمی دونـــــــــــی چقد لذت می برم از اینکه اینقدر خستگی ناپزیر و پر تلاشی  عزیز من !

بدون ! من پشتت هستم چه برای رسیدنت به اونجایی که حق تو هست چه برای شناسوندن قابلیتهای بی شمارت به اونها که می خوان تو رو بهترین ببینن ... !

بهترینم از راهی که توی بلاگمون شروع کردی کاملاً استقبال می کنم که یقین دارم ما هرچقدر دوستدار و عاشق هم باشیم لازم داریم این عشق و با بهترین روشها پاسداری کنیم و اگر حواسمون نباشه گذر ایام ما رو از این هدف که اصلی ترین هدف ماست دور میکنه .

امیرم ! ازت با تمنا خواهش میکنم اگر زمانی حس کردی در من نیروی حفظ این عشق کدر شده با تلنگری شفاف من و به راه برگردونی که ما انسانیم و بسیار فراموشکار .... !!!

امیرم توی این مدت که کمتر به خونمون سر میزدم اونقدر با هم متصل بودیم و حرفهامون همنشین لحظه هامون بود که حرفی برای خونه ی مقدسمون نمی موند !

تو همینطور که نشون دادی پاسدار این سرای مجازی هستی دل من و برای پاسداری از خونه ی آینده مون گرم کردی !

بدون عشقی و که برای گرم کردن خونمون میذاری با هزاران منشور عشق و عاطفه منعکس میکنم و روح هردومون رو تا همیشه گرم نگه میدارم اگر و اگر خدا فرصتی به ما بده .............. ای کاش فرصتی به ما بده ه ه ه ه ه ه ه ........ !

بهترین ِ بی همتام ! بدون مشتاقانه لحظه ها رو میشمرم تا به لحظه ی دیدارمون برسم ... حتی تصور رسیدنش نفسم و تند میکنه !!!

مهربون قلبم در اوج سینه ی پر تمنام نشستی ........... بی حد و بی پایان دوستت دارم ....

دوستت دارم امیرم ...