~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

دریغا گذشته ، گذشته ...

گفته بودم  من آدمم ، گفته بودم آدما فراموشکارن ... گفته بودم اگه دیدی دارم فراموش میکنم بهم تلنگر بزن .... گفته بودم امیر نگفته بودم ؟!!! پست ماهگرده ... مون یادته ؟ اونجا که ازت با تمنا خواهش کردم هر زمان حس کردی در من نیروی حفظ عشق... کدر شده با تلنگری شفاف من و به راه برگردونی ........ که ما انسانیم و بسیار فراموشکار .... ! چه شوقی داشت اون  پست ... شوق دیداری که نشد ..... !

دیدی نه 2012 شد ، نه زلزله اومد ، نه من مردم .............. اما دستای ما ... دستای من / تو بهم نرسید ...................!!!

وای که آدما میتونن چقــــــــــــــــــــــد ویران کننده باشن !!! ویران کننده تر از هر بلای آسمانی و زمینی ..... اونوقت ما از چی می ترسیم  !!!! .........

من و تو کم آدما رو از خودمون نروندیم ! کم دل ها رو نا امید نکردیم ! کم فرصتا رو از دیگران نگرفتیم ! اما واقعاً این فرصت و از هم دیگه نگرفتیم ؟!؟! اصلا میشد آدمای قبلیرو با حس مشترکی که بود مقایسه کرد ؟!!!  نمی دونم ... !

اعتراف می کنم خیلی بی طاقتی کردم  ... فشار زیادی روت بود من می فهمیدم و باز بی طاقتی کردم ... به کم دیدنت قتاعت نکردم چون فکرش و هم نمیکردم هیچ وقت نبینمت !!! حالا چطور باور کنم !!!!!!!

ترس من از بی باوریم بود امیر ! بی باوری ای که از آدمای زندگیم به یادگار برام مونده بود ! ترسی که من و تبدیل به یخ کرده بود و تو ذوبش کردی اما زمان میخواست تا عادت کنه که نترسه !

وقتی میگفتی همه تلاشمو می کنم حس میکردم چون قطعی نمیگی میخوای به حد نهایت که رسید جا بزنی ! مثه همه اونهایی که داعیه ی مردی داشتن و جا زدن ! گناه تو نبود اما زخمش پر ِ تو رو گرفت ببخش ... ببخش که فشارهای اطرافت و دیدم و خودمو اسیر ترسم کردم ! فشار کاریت .... فشار چطور بیان کردن موضوع به بابا ........ فشار احساسی خودت .......... و فشار بی طاقتی های منی که باید همراهت میبودم اما اونقد ناباورانه نگاهت کردم تا از همون که می ترسیدم شد .......... !

دیشب تو لحظه ای که صحبتهامون بالاگرفت اشتباه کردم که فقط خودمو دیدم ! منی که باید یاد می گرفتم تورو همیشه کنارم ببینم اما من تو رو بی هوا مقابلم دیدم و حرفی زدم که تو هم درست همین حس و به من پیدا کردی !  من و مقابل خودت دیدی و من به خیال خودم که دارم روی رفتاری از خودم پافشاری می کنم که اون و حُسن میدونم ! منی که همیشه از جر و بحث دوری کردم و تو فکر کردی فرصت توضیح دادن و ازت گرفتم ... مثلا فکر میکردم درست رفتار میکنم که با ادامه ندادن جارو جنجال کلامی از توهین و بی حرمتی جلوگیری میکنم و اس ام اسم دقیقا پافشاری روی همین اخلاقم بود که من توی بحثی که صدا توش بلند بشه هرگز نمی مونم و این اخلاقم و عوض نمیکنم درحقیقت چون نمیخوام دلخوری و بی حرمتی پیش بیاد ! و اینجا بود که تو من و مقابل خودت دیدی !!! من نه توهین کردم ، نه حرمت شکنی ، نه به شعورت بی احترامی کردم ! فقط شرمسارانه می گم بد رفتار کردم !‌ این و ضعف میبینی یا لجاجت اما بخدا من از بحث و دعوا گریزونم چون اونقدر دیدم که دیگه توانش و ندارم ............... دیگه چطور بهت بگم !!!!!!

پای تلفن داشتیم سر بیشتر موندن تو چونه می زدیم ! یه هو به خودم اومدم که اصلا رفتمون رو هواست اونقد داریم سر بیشتر موندن حرف میزنیم این و که بهت گفتم داغ کردی صدات بلند شد ! امیر دست خودم نیس من توی دعوا واقعا بهم میریزم اگر صدایی بلند شه و حس بی حرمتی به وجود بیاد ! چند بار گفتم ببخشید و تو پشت هم میگفتی "چرا تو نق می زنی تویی که باید الان دلداریم بدی!" حرف تو حق بود اما بلند بود امیر صدات بلند بود !‌قبلش هم گفته بودی مامان بزرگت اومده و من استرس زودتر تموم شدن مکالمه رو داشتم واسه همین خداحافظی کردم و قطع کردم !!!! بعد که اس ام اس زدی این اخلاقت و عوض کن من به اخلاقی که اون و درست میدونستم پافشاری کردم نه اینکه بخوام جلوی تو سربالا حرف زده باشم ! من و وجدانم جلوی خدا حاضریم و اون ناظره که غیر از واقعیت درونم نمیگم وقتی که الان با تمام ناامیدیم دارم اینارو برات می نویسم !‌

حق داری الان بیای بگی از تو بعید بود آره منم می گم چندین رفتارم تا الان از من بعید بود اما چطور میتونم خودمو متهم کنم و این عنصر خورنده دوری و ندیدن و ترس و نادیده بگیرم !‌وقتی که هر چی بلا سر رابطه ی ما اومد از دوست داشتن زیاد و دوری و ندیدنمون بود !!!!!!!!

وای از این زمستون که دیگه برام تموم نمیشه ! وای از دیشب که دیگه صبح نمیشه !‌این دوری بالاخره انتقام خودش و ازمون گرفت ! اونهمه رنج کشیــــــــــــدیم !!!!! شعارمون یادته ؟! " کی تموم میشه این شبا خدایا " .............چطور باور کنم هیچ جوابی برای اونهمه خواستنها و نیاز ها نبود !!!!!!!

فقط بدون ! منی که با تو بود با هیچ کس دیگه نبود ! تویی که برام بودی هیچ کس دیگه برام نبود !

چقدر از این خونه شرمنده ام بخاطر لحظه های خوشی که باهش داشتیم ...! چقدر از دلم شرمنده ام به خاطر تمام وعده های قشنگی که بهش داده بودم ......! چقدر پیش احساس نابی که بهم بخشیدی شرمنده ام که بهش اعتماد نکردم و اسیر موهومات و ترسهای کشندم شدم ....!

یادته بعد از بهم خوردن قرار قبلیمون بهت گفتم امیر می ترسم بی طاقتیام همه چیز و خراب کنه بهم گفتی من آرومت میکنم !!!! نه بهت خورده نمیگیرم تلاشت و نکردی چرا بهترین تلاش و کردی تو سخت ترین شرایط !  اشتباه دیشب من بزرگ بود اما دیدی که سریع برگشتم ! نذاشتم طولانی بشه ! نذاشتم رنج دفعه قبل و بکشیم !‌دیدی که سریع عذر خواستم و برگشتم ! یعنی دلت سنگ شده امیر ؟!!

بعد از اون بحران ازم پرسیدی "هنوز دوسم داری ؟!" گفتم "مگه احساست یه شبه اومده که یه شبه از بین بره !!!" چطور میتونستم فکرش و کنم یه شبه همه احساست بهم از بین بره .......!

ریز به ریز روزهایی رو که گذروندیم احساسهایی رو که تجربه کردیم یادت نمیارم که میدونم خوب یادت هست ! اگر یه نفر بود که میتونست به خوبی دوستداشتنیهای من یادش باشه اون تو بودی !

وای که از هرچیزی که می ترسیدم همون شد !‌تعبیر همه ی خوابهای پریشونم ! چقد شبا که با اوهام این ترس از خواب پریدم و تو آرومم کردی  !‌ افسوس .... !!!!!!

و حالا این روزگاره که اعلام پیروزی کرده ... می بینی !!!!!!! 

بــــــدا به این ترس .... ! بــــــــدا به این دوری .....! بـــــــــدا به بی طاقتی هایی که اولش شورمون بود و حالا پایانمون ......! 

کاش الان آروم باشی امیر ....... کاااااااااااااااش !!!

کاش اینقدر دوست نداشتم ا مـ یـ ر ..... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد