~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

من به تو شک نمیکنم،از تو به پایان می رسم،طلوع کن...طلوع کن...!

امیرم ...

عشق بی رقیبم ...

تمنای بی افولم ...

اوج خواستنم ...

نهایت آرامش و قرارم ...

دلیل بی تاب و طاقتی هام ...

دل و قلبم فدای مهربونیای بی حد و اندازت عزیزم ... اینکه اینجا بهاری شده چون تو دلمو بهاری کردی بهترینم ...

امیر ...  

لحظه لحظه بودنتو میخوام ...  

برای داشتنت همه قلبم لبریزه آرزو و نیازه ...  

اگه گاهی شک میکنم ، این شک نه به خوبیهات ، نه داشته هات و نه به هیچ علت دیگه ای که سر منشأش تو باشی نیست ...  

حتی دلیلش کم و کاستی قلب خودم هم نیست ...

عزیزم ... 

اندیشه و پیش زمینه های فکری من که تمام این سالهامو اسیر خودش کرده بود حتی با اینکه گاهی افکار مخالفم که لزوم داشتن همسر و بهم ثابت کرده ، گاهی عجیب سر ناسازگاری برام بر میداره و من و درگیر اوهام آزاردهنده ای میکنه که حتی با بهترین مردی که تا به حال شناختم هم این امر برام آزاردهنده خواهد شد ...

به دوست داشتنم شک نکن ... 

 که بارها گفتم ، تو قلبم جایی نشستی که هیچ وقت حتی سایه ی کسی هم به اونجا نرسیده ...

 و من و تاجایی مال خودت کردی ،‌ که نه دست کسی بهش رسیده ، و نه خواهد رسید ...

به خوبیهات که فکر میکنم ... به داشته ها و اندوخته های معرفتیه نایابت که می رسم ... دلم به خاطر یه لحظه داشتنت حاضر به یه لحظه تحمل هم نمیشه ... !

 اما فکر زندگیه رو به عادت ...

فکر دنیای پر از سختی که عمر هر احساس نابی و کوتاه کرده ...

تصور مشکلاتی که تاب و توان هر لذتی و ازش سلب کرده ...

 و فکر چهره واقعی زندگی که از پس زیباییهای زودگذر منتظر هر دلی نشسته ...

من و بی رمق میکنه و دلم و سرد ... !

این حقیقت زندگیه که گریزی ازش نیست مگر با یه نیروی فرا بشری که هر سختی ای رو تاب بیاره و زوال خوبیها درش رد پایی نداشته باشه ...

نمیگم در خودم ندیدم این انرژی رو ، یا اینکه در تو شک دارم بودن این توانایی رو که ... 

که خیلی همسو شدن میخواد وقتی دو روح با هم به این حد توانایی برسن ... !

خیلی آگاهی و جسارت میخواد ...

خیلی صرف زمان و صبر میخواد ...

گاهی حس میکنم در منی که الان روی نازیبای زندگی خیلی بیشتر از روزگار بی خبریم از پلیدیها ، چهره گشایی کرده ، کمتر این توان و صبر و میشه پیدا کرد ...

اینه که گاهی بهت می گم چرا الان اومدی ... حالا که صبر و طاقتم و زشتیهای دنیای سیاهکار ازم گرفته ... !

وقتی باهت حرف میزنم ...  

وقتی شور و انرژی و عشقت به خودمو زندگی و میبینم ...  

دلم به فردای بهتر ، دلم به داشتن این نیروی افسانه ای "باهم" گرم میشه ...  

یخ های تردیدم ذوب میشه و دوباره خودم و داغ از عطش خواستنت می بینم ...

من بودن با تو رو به هر داشتنی توی این دنیای بی وفا ترجیح میدم امیر ...

 شاید شکل این داشتن به اسم ازدواجی که این دوره زمونه وقتی شکل میگیره از زیبایی و لذتش هزاران بار کم میشه و بعد از کمترین مدت تمام حرمتهاش ریخته میشه و با هر درجه عشق که باشی باز سر دوراهیه راه فرار یا تحمل منزجر کننده ،‌گیرت میندازه ، باعث تردیدهام میشه ...

 اما بدون توی دوست داشتن تو هیچ وقت تردید نکردم ...

 اگه گاهی می رونمت روح و وجدانم گواه و شاهدن که فقط برای پایین نکشوندن احساسات رفیع انسانی تو در حد نزول درجه انسانی که توی اکثر ازدواج ها داره اتفاق می افته ، تنم و به این شکنجه میسپرم ...

 که به وجدانم قسم اگر هر بار از پس این بحران سربلند بیرون نمیومدی ، نمیدونم چطور دوباره می تونستم روی پای خودم برگردم ...

امیر ... دستام و تو دستات گذاشتم ...

 قلبت و تو سینم گذاشتم و قلبمو بهت سپردم ...

 من و اونجایی ببر که خوبیها هیچ وقت رنگ نمیبازن ...

سیاهیا توان مقابله با سپیدیها رو ندارن ...

دوست داشتنها رو به افزایشن نه رو به نیستی ...

من و ببر به جاهای خوب ...

من بهت اعتماد دارم امیـــــــــــــــــر ...  

قدمهای نهایی

محبوبه من ! مهتابم !


سلام

اولا که تشکر میکنم برای زحماتی که برای خونه قشنگمون که حال و هوای بهار رو هم بهش دادی کشیدی ...


این روزها به لطف و مرحمت خدای متعال به جایی رسیدیم که برای اینکه چه روزی رو برای ملاقات خانواده ها باید اختصاص بدیم رو مورد بحث قرار میدیم ...


به اندازه تو ، دلتنگه توام ! به اندازه تو بیقرار، به اندازه تو بی تاب و به اندازه تمام تشنگی های دنیا تشنه یک لحظه حضور تو ام ...


ولی به اندازه همه شادیهای دنیا شادمانم که داریم به مرحله های جدی داستانمون میرسیم ! مرحله هایی که تعارفات و بازی ها و تردید ها جاشون و باید به همدلی ها و درک کردنهای واقعی و همراهی و یکی شدن عوض کنن ! ! !


و این فقط با یک عزم ، و با یک یا علی و با یک صبر و تحمل میسر نیست !


مرحله ای که صرفا توش شریک بودن و به تمام معنی خواهم خواست .....

مهتاب من در این وانفسای نفس گیر جامعه بدون تعارف من یک همراه و همدل میخوام ! ان شالله اگر همه چیز از نظر خانواده ها حل بشه اونوقت مرحله اول از زندگی واقعی شروع خواهد شد !

خودت رو آماده کن که دیگه اون میدون میدون محک زدنها و امتحان و خطا و دلسرد شدنها نیست !

اونجاست که باید تمام ادعا های ما تمام شعارهای ما تمام آرمانهایی که باعث شده که من و تو تا امروز کنار هم قرار بگیریم رو رنگ واقعیت بدیم ....


اونجاست که گرفتن واقعی دست هم رو باید معنی کنیم ....


آماده ای ؟


آماده ای تا با هم برسیم به جایی که 5 ماهه که در حسرت خون دل میخوریم ؟


در حسرتش قلبمون از شوقش آتش گرفته و تنها مسکن خود ما بودیم برای هم .....


آماده ای تا وارد مرحله زندگی بشیم ؟ آماده ای تا برای شعارهای قشنگت لباس واقعیت بپوشونی ؟


مهتابم محبوب من ! تو همه زندگی من هستی و من همه زندگی تو ...


گفتی دستام و میذارم توی دستات  قول میدی جاهای خوب ببریم ؟ من دارم میبرمت ! آیا تو آماده ای تا ببینی ؟


مهتابم آروم آروم آماده شو ....

کمی هم آموزنده (۶)

 امیرم این پست رو برای خودم اینجا گذاشتم تا جلو چشمم باشه . بد نیس شما هم بخونی و زمانی که من حواسم نیست و دارم این اشتباهات و میکنم بهم گوشزد کنی عزیزم 

6   اشتباه رایج بین زنان دنیا!

اشتباه اول: زنان در حق مردان مادری کرده و آنان را با بچه‌ها اشتباه می‌گیرند.

این جمله یعنی اینکه زنان بیش از حد در حق مردان مفید واقع می‌شوند و کارهای را که خودشان می‌بایست انجام دهند برایشان انجام می‌دهیم  برای مثال:

1. در حق آنها مفید هستید، مثلا: دنبال کلید‌هایش می‌گردیم.

2. راه انداختن بازی‌های کلامی با انها جهت بیرون کشیدن اطلاعات: گرسنه ای؟ چی دوست داری؟ چی کار کردی؟

3. ما چنین فرض می‌کنیم که مردها کم حافظه‌اند و اطلاعاتی که می‌بایست خودشان به خاطر داشته باشند ما باید به آنها گوش زد کنیم: وقت دکتر امروزت یادت نره! یادت نره بچه‌ها رو از مدرسه بیاری!

4. آن‌ها را نکوهش می‌کنید آن گونه که بچه‌هایتان را دعوا می‌کنید: چند بار بگم چراغ‌ها را قبل از خوابیدن خاموش کن!

5. به عهده گرفتن کارهایی که فکر می‌کنید نمی‌توانند انجام دهند: یک روز با بچه‌ها فرستادمش که برن لباس بخرن فاجعه بود! دیگه همچین کاری را نمی‌کنم.

6. اصلاح کردن اشتباهاتشان و امر ونهی کردن به آنها: اگر جای تو بودم از سمت چپ رانندگی می‌کردم! اگر جای تو بودم از فیلیپ به خاطر کاری که انجام دادم معذرت خواهی می‌کردم.

اما چرا ؟؟؟

به دلیل حس مادرانه‌ای که در وجود همه زنان است و آنها هنگامی که دختر کوچکی بودند همین رفتار را از مادر خود دیده‌اند و همان الگو را عینا تکرار می‌کنند و مسلما مردها هیچ مخالفتی با این عمل ندارند چون راحت‌تر هستند که کس دیگری کارهایشان را انجام دهد اما به یاد داشته باشید این کار بعد از مدتی شما را کلافه و خسته می‌کند.

اما چرا بعد از مدتی با وجود تمام این فداکاری‌هایتان ، باز هم روابطتان خراب می‌شود؟؟

علی رغم اینکه در ابتدا این روابط جوانب مثبتی دارد اما بعد از گذشت زمان همسرتان از شما منزجر می‌شود چون الان او همانند یک پسر بچه‌ای است که همیشه آرزوی این را دارد که خانه، هم چنین مادر خود را ترک گفته  و مستقل زندگی کند و با برقراری رابطه‌ای جدید آنها مادرشان (همسرانشان) را با یک معشوقه معاوضه می‌کنند. و با امر ونهی مداوم به همسرتان او احساس می‌کند که بی‌لیاقت است و باعث به وجود آمدن یک چرخه‌ی معیوب در زندگی می‌شود.

امّا راه حل:

1. از انجام دادن کار‌هایی که همسرتان خودش می‌تواند انجام دهد پرهیز کنید: اجازه دهید خودش دنبال کلیدش بگردد. ولی هیچ‌گاه جواب سرد کننده‌ای به او ندهید مثلا به او نگویید خودت برو بگرد من که مادرت نیستم.

2. با همسرتان مانند شخصی لایق، دانا و قابل اعتماد رفتار کنید. سعی ننمایید به جایش فکر کنید و یا تقویم او باشید.  یک بار که وقت دکترش را فراموش کرد دفعه‌ی بعدی آن را به خاطر می‌سپارد.

3. مسئولیت‌ها را به او واگذار کنید و اگر از انجام آنها برنیامد سعی نکنید مسولیت‌ها را از او سلب نمایید. هرگز وسوسه نشوید که او را نجات دهید و کنترل اوضاع باز به دست خودتان بیافتد و به او اجازه اشتباه کردن بدهید.

اشتباه دوم: زنان، خود و ارزش‌هایشان را زیر پا گذاشته و در مقایسه با مردان، خود را در مرتبه دوم قرار می‌دهند!

تصور کنید بر سر میز شام یک تکه از ماهی‌های بزرگتر آن یکی است آن را به کی می‌دهید؟ چرا به همسرتان؟ و خودتان را در رتبه دوم قرار می‌دهید.

1. ما علاقه، عادت‌ها و فعالیت‌های خود را بخاطر همسرمان کنار می‌گذاریم چون این علایق خوشایند او نیست، و معمولا زنان می‌گویند که وارد مرحله جدیدی شده‌اند ودیگر این فعالیت‌ها برایشان جذابیتی ندارد در حالی که خودشان را گول می‌زنند و اغلب اوقات بعد از تمام این روابط (طلاق) دوباره زنان به همان فعالیت‌های سابقشان باز می‌گردند. و یا اینکه بسیاری از مردان سعی دارند شما را از کسانی که دوستشان دارید (پدر، مادر، دوستان...) جدا کنند. مردانی که از درون احساس ناامنی زیادی دارند، شما را از سیستم‌های حمایتیتان جدا کنند. زیرا آنها نیاز دارند که احساس کنند همسرشان در کنترل کامل آنها باشد. اما اگر کسی دیگر این کار را با خودشان انجام دهد و آنها در کنترل خود بگیرد شکوه سر می‌دهند و اینکه زن در کنترل مرد باشد دو اثر سوء دارد:

- بیش از حد به مرد خود وابسته می‌شوید چون جز او کسی را ندارید.

- شما منزوی و گوشه گیر شده و قادر به برقراری ارتباط با دیگران نخواهید بود.

2. از لحاظ احساسی و برای اینکه مردتان را راضی کنید به هر شکلی که او می‌خواهد در می‌آیید: یکی از معمول‌ترین راه‌هایی که ارزش خود را زیر پا گذاشته و خود را در درجه‌ی دوم اهمیت قرار داده و همه چیز خود را حتی قیافه، رفتار و عقایدشان را تغییر داده تا به شکل زن ایده‌ال او در آیند. خود را در معرض جراحی‌های خطرناک قرار داده فقط بخاطر اینکه همسرشان او را با قیافه دیگر و یا هیکل دیگر بیشتر دوست بدارد و می‌پسندد.

3.  برای اینکه رویاهای مرد مورد علاقه‌تان را تحقق ببخشیم، رویا‌هایمان را به کلی فراموش می‌کنیم. زنی که از کار خود استعفا می‌دهد تا به شغل همسر خود برسد و به او کمک کند و بعد از سه سال که آنها قطع رابطه می‌کنند خود را بیکار و نیازمند می‌بیند.

چرا زنان در روابط خود را فدای دیگران می‌کنند؟

زنان به دلایل زیادی این کار را انجام می‌دهند چون هزاران سال است که به زنان آموزش داده اند که خود را فدای شوهرانشان کنند. (علایق، استعداد، و شغل‌هایشان را و ....) چون مادران و مادر بزرگانمان خود را این گونه دیده‌اند . به عوض آن که تلاش کنیم رویا‌های خودمان را تحقق ببخشیم فدا کردن انها در راه مردانمان را نوعی ایثار و قربانی می‌دانیم. خیلی ساده است که بگوییم:

می توانم درسم را تمام کنم و یک مهندس شوم، اما دوست داشتم حمایت بیشتری از همسرم که در رشته عمران تحصیل می‌کرد، بکنم، بنا براین تصمیم گرفتم از حق خودم بگذرم. وقتی شخصیت خودتان را برای این که بیشتر دوست داشته شوید زیرا پا می‌گذارید نتیجه این خواهد شد که خودتان را کمتر دوست داشته باشید.

راه حل: چگونه از فدا کردن رویاها در روابطمان پرهیز کنیم:

1.  از تمامی رویا‌ها و خواسته‌های گذشته‌تان که بخاطر عشق شوهرتان زیر پا گذاشته‌اید لیستی تهیه کنید (درسته که سخته اما این کار را انجام دهید) تا در اینده دیگر مرتکب چنین کاری نشوید.

2. رویاهایتان را تعقیب کنید و شخصیت خود را تمام و کمال بخاطر بسپارید و به خاطر شخصی به هر رنگی در نیاید به امید اینکه مردی را بیابید که بتواند شما را اغنا کند. هر چه زنی کامل‌تر باشید احتمال اینکه مستاصل شوید کمتر است و ارزش‌هایتان را کمتر زیر پا می‌گذارید.

اشتباه شماره سوم : زن‌های عاشق توانایی‌های یک مرد می‌شوند.

1. آیا از این که مدام استعدادهای مرد زندگی تان را شکوفا می‌سازید به خود می‌بالید؟ ایا همیشه احساس می‌کنید همسرتان تنها به این دلیل در کارهایش موفق نبوده که تا به حال کسی پیدا نشده او را واقعا دوست داشته باشد؟ و حال که شما از راه رسیده‌اید این کار را می توانید بکنید؟ چگونه عاشق پتانسیل‌های یک مرد می‌شویم؟

ما به ماموریت نجات روحی می‌رویم و مردهایی را می‌یابیم که مایل نیستند به خود کمک کنند اما ما سعی می‌کنیم به انها کمک کنیم.

2. مردهایی را می‌یابیم که ما را دوست ندارند و یا با ما خوش رفتار نیستند . اما ما همچنان به این رابطه ادامه می‌دهیم و با این تعریف و تمجید‌های  می‌خواهیم که انان را شیفته خود بکنیم.زنانی که این گونه هستند با خود می‌گویند : اگر به او محبت بیشتری بکنم حتما او عوض میشود . زنانی که عاشق پتانسیل‌های یک مرد می‌شوند غالبا اعتماد به نفس چندانی ندارند و احساس خوبی نسبت به خودشان ندارند و غالبا فکر می‌کنند برای اینکه دوست داشته شوندباید سخت تلاش کنند . داشتن رابطه ای سالم با یک مرد به معنای عشق ورزیدن به کسی است که در زمان می‌باشد ، نه عشق ورزیدن به کسی که در اینده به ان تبدیل خواهد شد .

راه حل:

انرژی‌های خلاقتان را ابتدا متوج زندگی و شغل خود کنید از زندگی، شغل، رویاها و اهدافتان لیستی تهیه کنید و بر نامه‌های واضح و مشخصی را برای رسیدن به انها ترتیب دهید. مردی را پیدا کنید که مسئولیت سر و سامان دادن به زندگیش را خود به عهده بگیرد. بطوری که مجبور نباشید دائم به جای او کار کنید.

اشتباه شماره چهارم:  استعدادها و توانایی‌های خودتان را دست کم نگیرید و حتی گاهی اوقات انها را مخفی می‌کنید .

ایا مدام عادت دارید درحضور مردی که دوستش دارید ، خودتان را پایین بیاورید؟ ایا استعداد و توانایی‌هایی دارید که همسرتان از ان‌ها خبر ندارد؟ اغلب ما از ترس اینکه مبادا زندگی مان را بدین وسیله تهدید کرده باشیم استعداد و موفقیت‌هایمان را پنهان می‌کنیم .

راجع به خودمان با کلمات تحقیر امیز صحبت کرده و خودمان را به خاطر کوچک ترین اشتباهی که مرتکب می‌شویم پایین می‌اوریم و طوری رفتار می‌کنیم که انگار خودمان را دوست نداریم اما چرا ؟؟ چرا این کار را انجام می‌دهیم ؟؟

همه‌ی ما حرف‌هایی از این قبیل را شنیده ایم که:  " وقتی در کنار مردها هستی خودت را با هوش تر از او نشون نده و گرنه تو را با خودشان بیرون نمی‌برند . اگر اون‌ها را بالا ببری و بهتر از خودت نشان دهی تو را بیشتر دوست می‌دارند "

راه حل:

هر گاه تعریف و تمجیدی از شما شد به جای اینکه ان را رد کنید همان لحظه مچ خود را گرفته و به خود بیاموزید تا این کار را ترک کنید و ان وقت بزرگی و عظمت خود را جشن بگیرید.  و دفعه ی بعد که کسی از شما تعریف کرد نفس عمیقی بکشید و بگویید: متشکرم. بدنبال مردی باشید که تمایل داشته باشد ،بزرگی و درخشش شما را ببیند.

مطمئن شوید با کسی ازدواج می‌کنید که تمایل دارد شما را در پیشرفت‌هایتان حمایت کند پیشرفت‌هایی که همواره استحقاقش را دارید .

اشتباه پنجم: زنان از موضع ضعف برخورد می‌کنند.

متاسفانه زن‌ها عادت دارند که با دیگران از موضع ضعف برخورد می‌کنند و قدرت را به دست مردان زندگیشان می‌دهند. برای زن‌هایی که مرتکب این اشتباه می‌شوند به امید اینکه مردهای شان بیشتر دوستشان داشته باشند یک اسمی گذاشته اند: " قربانیان عشق ". قربانی عشق کسی است که خود را به علتی برتر فدا می‌کند و در این راه اعتماد به نفس را از دست می‌دهیم تنها به این دلیل که مردی ما را بیشتر دوست داشته باشد.

راه حل: چگونه در مقابل مردان از موضع ضعف برخورد می‌کنیم؟

شاید فکر می‌کنیم که با این کار احساسات یکدیگر را بهتر درک می‌کنیم و بسیار بخشنده و مهربان هستند. اما ان چه حقیقت دارد، این است که به بدترین وجه انها، قربانی عشق هستند و به مردانشان این اجازه را می‌دهند که با انها بدرفتاری کنند.

اشتباه شماره شش: زنان هنگامی که نیازهایشان را از مردان مطالبه می‌کنند مانند دختر بچه‌ها رفتار می‌کنند.

وقتی دختر بچه کوچکی بودید به خاطر شیرین بودن، ناز نازی بودن و اسیب پذیریتان توجه زیادی گرفته‌اید. شاید هنوز هم متوجه نباشید که چقدر دور و بر مردها این کار را انجام می‌دهیم، مخصوصا وقتی که به تحسین و عشق نیازمندید.

چگونه این کار را انجام می‌دهیم؟

موقعی که جواب درست موردی را می‌دانید، طوری رفتار می‌کنید که گویی ساده‌لوح و چشم و گوش بسته هستید و این باعث می‌شود که مردان به شما حس برتری و یک حس اعتماد بنفس کاذب و غیر واقعی داشته باشند. و یا اینکه به هنگام عصبانیت گریه می‌کنید!! ایا در مواقعی که باید محل را ترک کنید، می‌مانید و در عوض اخم می‌کنید. از انجایی که به ما اموزش داده‌اند که دختر‌ها نباید داد و فریاد کنند برای همین ما احساسات خودمان را سرکوب می‌کنیم تا کمتر تهدید امیز باشد و مرد زندگی‌مان ما را بیشتر دوست داشته باشد.

راه حل: چگونه بچه گانه رفتار نکنیم ؟؟

وقتی گریه می‌کنید از خودتان بپرسید ایا واقعا عاملی وجود دارد که من بخاطرش گریه کنم و این طور عصبانی باشم ؟ این جمله خیلی مهم است!!

 اگر با نشان دادن خشمتان مشکل دارید، ممکن است به جای ان که گریه کنید اما احساسات واقعیتان را به مانند یک بزرگسال ابراز کنید نه اینکه پشت اشک‌هایتان مخفی شوید البته این بدین معنی نیست که نباید به خودتان اجازه بدهید که گریه کنید. بار بعد که احساس گیجی و سر در گمی کردید از خودتان بپرسید اگر گیج و حیران نبودم، احساس واقعیم این است که... این تمرین فوق‌العاده‌ای است . قبل از ان که منتظر مردی باشید که بیاید و شما را نجات دهد ،فکر کنید که تنها هستید و باید به تنهایی به این مشکل فائق‌ائید، بعضی از مشکلات ریشه در دوران کودکی افراد دارد و ترک انها ساده نخواهد بود. اجازه دهید زن قوی و فوق‌العاده‌ای که در درون شماست بیرون بیاید .

جواب پنج معضل مطرح شده توسط آقا مجید ...

بنام خداوند جان و خرد                                کزین برتر اندیشه بر نگذرد

5 معضل بزرگ و راه حلهای ما برای از پیش رو برداشتن آن

1:  قومیت

2 : سواد

3 : تک پسر بودن

4: فاصله مکانی

5: سن

مقدمه :

شروع یک زندگی مشترک و پیوند دو شخص تنها ازدواج آن دو نفر و پیوند عاطفی ، جسمی  و جنسی دو شخص نیست

پیوند دو خانواده ، دو قوم ، دو نژاد و حتی شاید بیشتر از دو ....

در ازدواج و پیوند دو شخص هر چه مشترکات بیشتر باشد ظاهر پیوند آسانتر خواهد بود ولی عدم مشترکات الزاما و حتما دلیل بر شکست نیست

در زندگی دو نفر با تمام اعتقادی که بنده دارم مبنی بر اینکه دو نفر (( زوجین )) ابتدا و انتهای تمام مسائل و بحرانها هستند و اگر دو نفر مدیریت و عنان زندگی را در اختیار داشته باشند هیچ طوفانی نمیتواند به درخت این زندگی آسیب بزند ولی باز هم عوامل محیطی اثر گذار هستند

عواملی چون :

قومیت ، سواد ، دخالتهای ولو دلسوزانه والدین و اطرافیان ( دخالتهای بی مورد و بیش از حد ) و... و... و...

بنابراین کسانی میتوانند خوشبختی یا آرامش را در زندگی تجربه کنند که قبل از بروز مشکل در فکر ارائه راه حل و راه کار باشند.

مسائلی که مجید عزیز مطرح کردند به حق و انصاف جزو تاثیر گذار ترین سدها و مشکلات دو نفر میتواند باشد .

در ابتدا عرض کنم که  اگر جایی مخالفتی باشد صرفا ابراز نظر شخصی که بالحق ، حق هر انسانیست که عقیده ای متفاوت از بقیه مردم یا بخشی از آن داشته باشد .

لازم به ذکر است که بنا به مشورت با محجوب عزیز به ترتیب اولویت بنده پاسخ به معضلات مطرح میکنم .

1: فاصله مکانی :

 فاصله جزو سخت ترین و خطیر ترین معضل ما میباشد با توجه به این موضوع که محجوب عزیز در تهران و اطراف ان فامیل درجه یک (( پدر و مادر و خواهر و برادر )) ندارد و از یک شهر نسبتا با بافت قدیمی و تجمیع اکثریت خانواده در آن شهر و نوع اقلیمی و فرهنگی آن شهر به یک باره پا در کلان شهر تهران با معضلات و بافت و مردم کاملا متفاوت خود بدون پشتوانه فیزیکی خانواده میگذارد میتواند در ابتدای زندگی وی را دچار خلاء های احساسی و روحی کند !

ابتدا به ساکن باید عرض کنم که در وهله اول خود محجوب عزیز باید از همین حالا خود را تقویت کرده و به حواشی و مشکلات این امر آگاه باشد ! و از لحاظ روحی و روانی آمادگی این دوری را پیدا کند .

با توجه به زندگی محجوب عزیز و تجربه زندگی ایشان در خوابگاه دانشجویی و شرایط دوری از خانواده بنده به شخصه تصور میکنم ایشان آمادگی نسبی برای رویارویی با این موضوع را دارا هستند و با کنکاش و آگاهی یابی بیشتر در این زمینه میتوانند مشکل موجود را به حداقل ترین حد ممکن برسانند .

در این مورد وظیفه بنده حمایت همه جانبه روحی و روانی از ایشان و ایجاد بستر آرام و ایجاد فضایی هستم که کمتر ین فشار جانبی را حس نکنند ! تا مزید بر علت نباشد ! علی الخصوص در ماه های ابتدایی که بیشترین فشار در این دوران هست ! از راه کار های بعدی این موضوع سرگرم بودن محجوب عزیز در طول روز میباشد که این موضوع بنا به علاقه های خود محجوب باید تصمیم گیری شود تا اوقات فراغت زیادی برای ایشان نباشد تا افکار مزاحم پیرامون ایشان به وجود نیاید .

از وظایف دیگر بنده  عنوان میانجی بین خانواده خود و محجوب میباشد ! تا کمترین اصطکاک یا حداقل ترین حد ممکن از اصطکاک باشد و وظیفه خطیر تر را شاید به نوعی خانواده من به عهده دارند که ایشان را مانند دختر خود در خانواده بپذیرند و با توجه به شناخت خود من از خانواده مخصوصا در این گونه موارد از پدر خودم این امر به راحتی شدنی ست ....

در اتفاق افتادن این مورد محجوب عزیز هم باید این هنر را در خود ایجاد کند که بتواند حداقل و کف خواسته های فرهنگی و عمومی خانواده بنده را رعایت کند هر چند که این امر ظاهری باشد ! لازم است اشاره کنم که خانواده بنده پایبند به اصولی هستند ولی این اصول ابدا آزار دهنده نخواهد بود ...

با توجه به شناختی که بنده از خانواده خود خصوصا مادر خود دارم و صحبتهایی که خود بنده با خانواده به طور منظم خواهم داشت و به طور قطع از این مسئله عبور خواهیم کرد . هرگاه حس کنم که محجوب عزیز نیاز به دیدار خانواده خود دارد به هر مقدار که باشد عمیقا به خواسته وی در حد امکان احترام خواهم گذاشت چون کاملا قابل درک است سختی و غربت در شهر دور...

2: قومیت

بحث اختلاف فرهنگی ، نوع اختلاف نگرش ها میتواند به جِد از آسیب رسان ترین موضوع های این بحث باشد . شاید روزهای زیادی حتی قبل از دیدار با مجید عزیز بنده به این موضوع و حواشی آن فکر کرده بودم .

اختلاف ، زمانی به وجود می آید که دو طرف موضوع ( دو خانواده ) نتوانند حرفهای همدیگر و فرهنگ یکدیگر را بپذیرند . در اینجا مسئولیت ایجاد فضای آرام به عهده کسانی ست که قدرت بیان و نفوذ کلام داشته و حرفشان لااقل در خانواده خود خریدار دارد.

در اینجا وظیفه بنده و محجوب و حتی بالا تر از محجوب شخص شما آقا مجید این است نه تنها به اختلافات فرهنگی دامن نزنیم ، که خود هم جزو آرام کننده ها و تلطیف کننده های فضا باشیم و به خانواده ها یاد آور باشیم که همگان مانند ما فکر نمیکنند و به طرفین و نوع تفکرشان احترام گذاشته شود .

اما در مورد این موضوع با توجه به اینکه خانواده های درجه اول ما عمدتا سالهاست که در تهران زندگی کرده و این زندگی در مدت بسیار زیاد باعث وصلت های گوناگون با قومیت های مختلف شده و حتی زندگی در کنار قومیتهای دیگر (( به عنوان همسایه همکار هم کلاسی و...)) به ما این موضوع را یاد داده که در مورد افکار و فرهنگ و خورده فرهنگهای هیچ قومی مخالفت یا مشکلی نداشته باشیم ! و خود ما و خانواده های ما در اثر گذشت زمان تقریبا از فرهنگ خاص قومیت خود فاصله گرفته و فرهنگی بینابین دارند ...

هرچند شاید هنوز یکسری از اصول کلی فرهنگی خود را حفظ کرده باشند . از خواص زندگی در تهران معاشرت با تمام اقوام میباشد به نوعی که شاید کمتر روستایی در سراسر ایران باشد که کسی از آن روستا در تهران ساکن نباشد !

به طور کلی با توجه به اینکه سالیان سال خانواده بنده از قومیت خود دور افتاده اند بنده متصور مشکلی حاد از جانب خانواده خود نیستم ...

و خود شخص بنده به کلی به فرهنگ ها و خورده فرهنگ های قومی خود آشنا هستم و در برخی موارد منتقد جدی یکسری از مسائل میباشم ! هرچند که در برخی موارد هم مدافع هستم ...

خب در زادگاه من دوستان و همکلاسی ها و هم محله ای ها و همکارانم به نوعی میشود گفت که از تمام ایران بوده اند ! از بلوچ و کرد و فارس و لر و.... بنابراین شخص خود بنده هم هیچ مشکلی با موارد فرهنگی نخواهم داشت  چون به طور طبیعی خو گرفتم با این موارد ...

هرچند نباید غافل شد از این موضوع که مشکلات در تمام زندگی ها وجود دارد و خواهد داشت ! ولی این مشکل از نظر من بین ما به حدی نیست که اساس یک علاقه منطقی را از بین ببرد !

3: سن

از نظر بنده بهترین حالت شرایط سنی برای پسر زیر 23 سال فاصله سنی حداقل 4 سال است

پسر زیر 26 حداقل فاصله دو سال

پسر زیر 28 حداقل یکسال

ولی در بالاتر از 28 چون هر دو طرف به بلوغ کامل فکری و عقلی رسیده اند هرچند که بهترین و ایده آل ترین شرایط این است که باز هم زن کوچکتر باشد ولی الزاما دلیلی بر حتما کوچکتر بودن هم نیست چون همانگونه که ذکر شد هر دو طرف دقیقا به ثبات شخصیتی خود رسیده و به خواسته ها نخواسته های جسمی و روحی خود واقفند . بنا بر این با توجه به همسن بودن و اختلاف بسیار ناچیز سنی بنده و محجوب و با توجه به شناخت بسیار عمیق ما از هم در این مورد بنا به دلایل ذکر شده فوق باز هم سدی که غیر قابل عبور باشد بنده مشاهده نمیکنم .

4 : سواد ...

سواد البته به معنای اطلاعات عمومی و قدرت درک مسائل و تجزیه و تحلیل آن در این مقوله دارای اهمیت انکار ناپذیری است .

سواد دارای دو بخش آکادمیک و سواد عمومی میباشد !

سواد آکادمیک در جامعه امروزی ما صرفا برای داشتن شغل و رتبه شغلی بهتر مناسب است و کارایی دیگری ندارد

ولی سواد عمومی به طور خاص تر بنده در تیتر اشاره کردم در مدیریت بحرانها ، نحوه برخورد با مشکلات ، ایجاد بستر مناسب، فراهم کردن آسایش روحی روانی در یک زندگی شناخت علمی از ظرفیتها و روحیات جنس مقابل میباشد و بنده به نوبه خود از سالها پیش سعی کردم هرجا مطلب علمی در مورد مسائل زناشویی بوده و مقالات و گفته ها و تجربه های دیداری و شنیداری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم .

در این مورد خاص سخن گفتن از شخص خود حمل بر خودستایی خواهد بود بنا بر این بنده زیاد حرف نمیزنم و فقط گذرا اشاره هایی میکنم ، به طور مثال برای این موضوع کتابهای بسیار خوبی حتی با مشورت با خود محجوب عزیز خریداری و خوانده شده !

در مورد سواد عمومی از لحاظ اطلاعات عمومی هم کنجکاوی های ذاتی بنده از کودکی زبانزد تمام خانواده و آشنایان بود ....

5: تک پسر بودن !

خب در این موضوع جالب و انتهایی بنده کاملا دیدگاهی متفاوت دارم .

با توجه به شرایط اقتصادی ، فرهنگی حاکم بر جامعه و لزوم حمایت از طرف والدین این موضوع یک نکته مثبت و قوت محسوب میشود  البته آقا مجید عزیز از لحاظ مسئولیت تک پسر نگران هستند که شاید بی علت هم نیست ولی بنده هم در این 30 سال یادگرفتم که چطور با خانواده برخورد کنم ! چطور نیازهای آنها را که انصافا همیشه کمترین حد ممکن بوده و به جز موارد ضروری انتظاری خاص از بنده نداشتند برآورده کنم ! به حمد الله پدر و مادر بنده مسن نیستند ! و پدرم درآمد خود را داشته و وابسته نیستند ! وشخصا با توجه به شناخت روحیات خود و بافت و شرایط خانواده خود هیچگونه مشکلی نمیبینم به جز حمایتهای آنها ....

و تماما این قضیه را مثبت ارزیابی میکنم . همانطور که در ابتدای عرایض عنوان شد امیدوارم این تقابل دیدگاه به منزله رویارویی عقیده قلمداد نشده صرفا بیان دیدگاه باشد .

در انتها بنده به نوبه خود بسیار خشنود هستم که کسی حامی و نگران این موضوع هست که علاوه بر تجربیات گرانبها در اکثر موارد ذکر شده دارای تعصب کور نبوده و صاحب عقیده است و به عنوان یک دوست و یک نگران دغدغه هایی را عنوان میکند که حتما یک به یک تجربه کردند .

بنده امیدوارم که شما آقا مجید عزیز به عنوان برادر بزرگتر نه تنها محجوب که حتی خوده بنده هر کجا انحراف یا معضل یا مشکلی را مشاهده کردیدهمینطور دلسوزانه مطرح کرده و در جاهایی که ما هم جوابی برای ارائه نداشتیم شما کمک ما باشید .

در انتها شخصا عمیقا و قلبا برای تمامی موارد و تمام دلنگرانیها و تمام دلسوزی های شما برادر بزرگوار به نوبه خود ممنون و سپاسگذارم.

                                                                                              ارادتمند شما : امیر

و تنها صبر …

امیرم چهارمین ماهگرده آغاز عشقمون هم گذشت… 

عشقمون4ماهه شداما انگار سینه ما بار چهارصد سال عاشقى روش سنگینى میکنه…!
امشب هردومون بیشترازهرشب دیگه اى بیتاب و ناآروم و دلخسته بودیم! تو آخرین شب سفرتون بود و منم تو جمع فامیل ... اما هردومون یه حال سخت و تجربه کردیم… حسى که فقط تمناى یه آغوش کشیدن بى صدا و ساده رو داشت … تمنایى که ذره ذره وجودمون و به آتیش کشیده و هیچ درمونى هم جز صبر و امیدوارى نداریم…
امیرم … مال توم … مال منى … 

 باتمام بى اعتمادى درونیم به تو ایمان دارم !میدونى این ایمان چقد برام با ارزشه…!؟ 

 براى توکسى شدم که هیچوقت نبودم و برام کسى شدى که از داشتنش ناامیدشده بودم …پس یقین میدونم مال همیم…
امیرم…
تو راه ما اتفاقاتى خواهد افتاد که اگر ایمان به عشقمون و فراموش کنیم از نتیجه ناامید میشیم و از ادامه باز مى مونیم … بیا تو این آفت براى هم هوشیار باشیم و همو ازش مصون نگه داریم… گاهى واقعا حس آسیب پذیرى ازاین بابت درونم احساس میکنم که بموقع کمکم میکنى… ازت ممنونم امیرم… خدابهمون یارى بده…راهمون و هموار و توانمون و بیشتر و ایمانمون و راسخ تر کنه … آمین…
بى اندازه دوست دارم امیرم… خدا  تو رو برام حفظ کنه… انشاءالله به سلامتى و خوشى برگردین خونه…شاید این حس دورى و دلتنگى خفه کنندمون یکم تسکین پیداکنه…
دوست دارم بهترین اتفاق زندگیم… امیر تمام قلبم…

لحظه لحظه تازه میشوم به یاد تو ...

امیر بى مثال من…  

الان ساعت2شب هشتمین روز از روزهاى سال جدیده که باهم آغازش کردیم…
بالاخره فرصتى دست داد بیام خونمون و آب و جارویى کنم… هرچند زحمت خونه تکونى و عشق خودم کشیده بود و من تازه امروز دیدم بهترینم واسم چه حرفهایى نوشته که درست سرموقع نیازم به شنیدنشون اوناروخوندم…
امیر قلبم ... 

درسته لحظه سال تحویل SMS تبریکمو بهت رسوندم اما دلم میخواد تو خونمون هم داد بزنم ”عشق من! سال نوت مبارک … دعا میکنم امسال سال رسیدن به بزرگترین آرزوى مشترک هر دومون باشه*آمین*“
امیرم…  

تعطیلات و دورى بیشتر به هردومون فشار آورده و بیشتر از قبل دلمون براى هم تنگ میشه…
گاهى دلخوریمو نشون میدم تا بدونى چقد از درون دارم زیرسنگینى این خواستن و نبودنت رنج میکشم… رنجى که میدونم درد مشترک ماست …
امیرم … خیلى احساساتم برام تازگى داره که فقط بودن تو و عشقم به تو این عواطف و احساسات و درونم بیدار کرده…!
عجیب تو گوشه گوشه یاد و آرزوهام خونه کردى!
کاش با تو تموم این آرزوها رو تجربه کنم عشق من…
به حجم بى نهایت و سرشار از یادت توی سینم دوست دارم بهترینم…
دوست دارم امیرم…