~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

یک سال پیش ...

یک سال پیش حادثه ای رقم خورد که نه من و نه تو حتی فکرش رو هم نمیکردیم ....


حادثه اولین دیدار ...


ماجرا خیلی راحت شروع شد !


خبر دادی که برای خرید های عروسی داداش قراره بیای تهران !


ذوق و شوق من ....

هوا خیلی سرد بود برخلاف معمول هر سال در این زمان که هوا خیلی سرد نمیشه ...


خیلی شوق داشتم ... !


دختری رو که سالها بود میشناختم !


کسی که محرم تمام تنهایی ها و خلوتیاتم بود ....


کسی که سنگ صبورم بود و همیشه مثل یک آشنا کنارم بود !


کسی که همیشه تو ناخداگاهم یه حس نزدیکی بهش داشتم ...


کسی که دوستش داشتم ....


خبر اومدنش و توی این روزا بود که بهم داد و من شوق دیدار داشتم !


عصر یه همچین روزایی بود که سر خیابون اوذر قرار گاشتیم و من شیفته نجابت و شرم و پاکیه نگاهش شدم ...


بگذریم که تکرار مکرارت بود ولی چون تقریبا یکسال گذشته بد نبود یاد آوری اون قراری که مسیر زندگیم عوض شد یا بهتره بگم جهت گرفت ...


امروز 9 آبان ماهه !


باز هم نهم ماه رسید و یک ماه به ماه های عشقمون اضافه شد ....


عزیزم مبارک باشه و پاینده ... این عشقی که جز من و تو و خدای ما از پاکیش کسی خبری نداره ...

جز سختیهاش کسی جز خودش خبر نداره ...


و من و تو توی این سختی ها با همه کم و کاستی ها سنگ صبور هم بودیم ....


یازده ماه تموم شد و ما وارد دوازدهمین ماه شدیم ...


چیزی که حتی بعد از شروع هم باورمون نمیشد ... ولی شد .... و من به بهترین حالت احساس خوشبختی میکنم ...


بهرینم مبارک باشه ...