~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

آرامش بعد از طوفان ...

 " آغوش تو هم امن و هم زلزله خیز است

در نقشه چنین نقطه که پیدا شدنی نیست

دل نیست کبوتر که چو برخواست نَشیند

من دل بکنم از تو ؟! به مولا شدنی نیست ... "

عجیبه ....

هر بار طوفانی میشه میگم این دیگه بدترینشه ...

این بار دیگه بستهای دلامون میشکنه و هر دو میریزیم ...

خورد میشیم ...

شاید ، نمیدونم ما که تو درونی ترین لایه های زندگیهای دیگرون نیستیم اما ، شاید بحث و جدلهایی که تا الان ما کردیم تو زندگیای با قدمت طولانی تر به مرور شده باشه ...

اما ما به جبر زمونه ای که امروزش با دیروز قد یه سال تو تومن و دلار فرق میکنه چنان پیشرفته عمل کردیم که کل اختلافاتی که تو یه زندگی نو پا زیر یه سقف مطرح میشه هنوز زیر یه سقف نرفته پشت سر گذاشتیم ...

و جالب و شاید ترسناکترش اینکه شاید مورد به مورد این اختلافات میتونسته یه زندگیه نوپارو به کل متلاشی کنه و ما ...

... هنوز عاشقیم و سر پا ...

زخم میزنیم و باز همین تیغ زخم زننده مون به همدیگه  شفا میده .... ! عجیب نیست؟!!!

چه نبردیه درونمون وقتی دیو غرور زوزه میکشه و میخواد طرف و مغلوب کنه و فرشته ی عشق خون گریه میکنه و میخواد طرف و تو این جدال حفظ کنه .......

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی جنگه سختیه تو اون سینه که 100 بار از میدون جنگ ما دو تا سخت تره ...........

وقتی عصر اون روز خودمو از هر احساسی پاک میکنم و 1ساعت نشده وقتی زهر درونم بی اثر شده ناله های دلمو زیر آواریکه غرور سرش خراب کرده میشنوم و دل بینوام کم صدا و خفه میاد و از رفتار غرورم اظهار شرم میکنه و بخشش ...

وقتی همون شب همون دل شکسته و خسته تمام وجودمو بسیج میکنه تا از راه دوری که سانت به سانت دوریشو زجر کشیده دست نوازش به سرت بکشه تا مبادا وجودت اسیر دردی بشه که نشه جبرانش کرد ............

چقدر سخته این تلاطمات امیــــــــــــــــــــــــــــر... چقدر سخته ............

نمیدونم...

دیشب هم بهت گفتم دیگه نمیدونم اصل اختلاف بین من و تو چیه!!

چیه اون غول سرکش که افسارش به این راحتی میون ما باز میشه و میدون جنگ و به پا میکنه ...

جنگی که هردو توش شکست میخوریم ...

جنگی که هیچ پیروزی نداره جز همون غول پست لعنتی که ما بهش اجازه ی بزرگ شدن دادیم ...

وقتی داشتیم اولین تنش هارو بینمون تجربه میکردیم نمیدونستیم روزی میرسه که همچین جدالهایی رو هم تجربه کنیم!!!

والان چقدر بیشتر احساس میکنم تو زندگی تجربه دارم وقتی از دیدی که الان دارم به برخوردها و نزاعهای زن و شوهری که قبلا دیده بودم فکر میکنم ...

انگار جز با تجربه یه سری مسائل برای ما فاش نمیشه حتی اگر ماه ها و سالها براش نظریه پردازی کنی و ایده آل نگری به خرج بدی ...

بی خود نیست میگن تا قبل ازدواج باید شناخت و پردازش کرد و بعد اون باید گذشت کرد و گذشت ...

تعبیریه برای خودش که اینجا وقتی خونه ی ماست مثه تموم خونه های واقعی که توش جایی برای خالی شدن از اضافات جسمی داره اینجام جایی برای تخلیه ی اضافات روحی داره ...

اضافاتی که واقعا تهوع آورن و منزجر کننده ...

که خواه نا خواه تو وجودمون شکل میگیرن و باید فرصتی برای پاک سازی پیدا کنن.

اینبار رنج زیادی بردیم از این پاکسازی و باید دنبال راههای درست این پاکسازی باشیم.

که جز با تجربه بیشتر و داشتن یه بستر بی دغدغه که همون بودن کنار هم زیر یه سقف نمیشه بهش رسید ...

امیر ...

سیل تلاطمات سهمگین بینمون هرچقدر هم که مخرب باشه باز سپاه عشق درونیم که تو امیرشی بهش پیروز میشه...

بارها وبارها این نبرد دردناک رخ داده و پیروزیت مسجل بوده اما چرا این سیل آزاردهنده باز میدون وقوع پیدا میکنه ، مسئله ی مهمیه که باید خیلی روش فکر کرد و راه حل پیدا کرد ...

دلتنگیه من که تنها دو هفته میتونه من و سر قرار و ثبات نگه داره بزرگترین عامل ضعیف شدنم جلوی این سیل موزیه

وقتی عوامل این اتفاق شوم و پیدا کنیم راحت تر میتونیم جلوش وایسیم .

دلم میخواد توم درونت و بگردی و ببینی چی باعث میشه مقاومتت جلوی این سیل ضعیف بشه و بهش اجازه نفوذ بدی.

امیر قلبم

سپاه درون من و بی امیرش نذار

وقتی خودت جلوش به مبارزه بلند میشی خیلی بی دفاع و بی پناه میشه

از یه سپاه بی امیر و سرگردون چه توقعی داری ؟!!!

وقتی من و از خودم گرفتی و خودت تو دلم نشستی اینطور با سرزمینت تا نکن ...

دوست دارم امیر...

حتی اگر ذره ذره مم کنی باز فقط تو این دنیا تو امیر منی...

تو مرد منی...

تو ...






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد