خیلی وقته که فرصت اومدن نداشتم !
خب امتحانات و قطعی و اینترنت و تنبلی من و اتفاقات گذشته !
همه و همه ! باعث شد که چند مدتی غافل بشم از خونه ای که ذره ذره شو با عشق ساختیم ...
الانم که اومدم تو دلت سرده و من بیتاب تو ....
ماه بانوی من ! ماهی که همه قلبم در گرو لحظه ای از نگاه توئه !
توئی که حسرتت تا بینهایت به قلبم داره فشار میاره !
ماه من مهتابم !
همه این روزها و سختی ها و بلاتکلیفی ها و حسرت ها و آه ها و مشکلات تموم میشن !
شک نکن
طاقت بیار ! طاقت بیار ماه بانوی من !
طاقت بیار رفیق ! طاقت بیار تو که این همه سال طاقت آوردی !
به یاد شبهای بی کسی مون ! به یاد شبهای با هم بودنمون !
بحرانهای بزرگمون و به یاد بیار ! بحرانهایی که هر کدومش میتونست محکمترین رابطه ها رو تموم کنه ! ولی رابطه ما رو محکمتر کرد ناخواسته ! !
یادت باشه روزگار فلسفه ش جنگه ! یاد جزیرت بیفت ! جزیره ای که فقط با جنگیدن ساخته میشد !
زندگی ما هم با جنگیدن ساخته میشه !
پس بجنگ ماه من ! برای خوشبختی ! برای من برای تو ! بجنگ و خسته نشو !
چون زمانی که خسته بشی بلافاصله این روزگاره که اعلام پیروزی میکنه !
سردی دلت طبیعیه ! راستش منم گاهی به این حس میرسم ! کاملا هم طبیعیه ! ولی یاد آرمانهام می افتم یاد روزهای سختی که گذروندم ! یاد روزهای شیرینی که گذروندیم !
دوباره گرم میشم ! گرم گرم مثل اون لحظه های اول .....
یاد لحظه ای که دستام توی دستات باشه .... نگاهم توی نگاهت باشه !
مهتابم ! طاقت بیار