ماه من !
باز هم رد شدیم ....
سخت بود ! برای تو ! خیلی سخت بود ! شکستی ! پژمردی ! از یاد بردی ! درون احساست زنانه گم شدی ! غرق شدی !
دستت و گرفتم بیرون کشیدم ! بنا به قولی که داده بودم که هرجا فراموشم کردی من برگردونم ! رو قولم واستادم ! مرد و مردونه ! از تمام اونچه که داشتم ! تمام انرژیم گذاشتم ! سخت بود ! از تمام دارایی هام استفاده کردم ! به خدا الان که دارم مینویسم از بی خوابیه دیشب از 9 ساعت کلاس درس مداوم و از ترافیک وحشتناک شب عید چشمام از کاسه داره در میاد ! ولی حتی چشمام هم فدای تو ... فدای تو تا فقط بدونی چقدر جایگاهت توی قلبم محکمه ! تا بدونی تا شاید کمی قدر بدونی ! نه من کسی نیستم که فکر کنی برای خودم میگم ! برای این میگم که قدر خودتو و ارزش هاتو بدونی !
این بار سومه که با توضیح دادن من متوجه شدی که قضیه چقدر ساده بود ! و چقدر سختش کردی !
درس بگیریم مهتابم ! درس بگیریم تا موضوعات و به جای بغرنج کردن ساده کنیم !
یادته دوران راهنمایی و دبستان توی ریاضی بحثی بود به نام ساده کردن ؟
یادت بیار که مگه چه اتفاق لاینحلی افتاده برامون ؟ از هم بی حرمتی دیدیم ؟ از هم خیانت دیدیم ؟ از هم دروغ دیدیم ؟ از هم توهین شنیدیم ؟ از هم بی وفایی دیدیم ؟
نه عزیزم ! هیچ کدوم از این اتفاقات نیوفتاده که اینقدر راحت به احساس خودمون بی حرمتی کنیم ! مگه من و تو با هم پیمان نبستیم ؟ مگه من و تو همدیگه رو از پس طوفانهای زندگی بعد از سالها پیدا نکردیم ؟ چطور باید به همین راحتی به خاطر فقط احساسات کاملا طبیعی هر انسان که جالبه که هر دومون هم میدونیم و قبل از وقوع بهش اذعان میکنیم اینطور زود تسلیم بشیم ؟
من از این موضوع رنج میبرم ! وقتی ارومیم همه روزها و احساسات بد رو بازگو میکنیم ! خودمون میگیم ! ولی وقتی به لحظه وقوع میرسیم هر دومون نقشه راه رو گم میکنیم !!!
پس چه فرقی هست بین من و تویی که برای هم وقت صرف کردیم تا هم علمی هم منطقی هم احساسی بشناسیم ؟
پس کجا باید تفاوت ما با بقیه اشکار بشه ؟ آیا به این فکر کردی ؟
بردباری مصرفش کجاست ؟ کی باید برای هم مرهم باشیم ؟ هم من برای تو هم تو برای من !
اینا رو به تو نمیگم ! به هر دومون میگم !
کی باید احساس کنیم که عمیقا به احساسات و غرایز هم احترام قائلیم ؟ گاهی فقط تو میری ! گاهی فقط من میرم ! و گاهی مثل دیروز هر دو با هم ! ! !
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
همه اینها رو خوندیم و به به و چه چه کردیم ولی چه فرق هست بین من و اون مرد روستایی که هیچ سوادی نداره هیچ شعری نخونده هیچ مقاله ای نخونده ! هیچ کلاسی نرفته ولی مایی که ادعا میکنیم که ................
چرا باید اون شخص تو دل روستا عمیقا احساس خوشبختی کنه ولی من و تو فقط برای چند ساعت دوری قلبهامون همه چیو از بنیان خراب کنیم ؟
من و تو چقدر وقت برای احساسمون صرف کردیم ؟ من و تو چقدر به پای حرف های هم نشستیم ؟ که اینطور زود همو گم میکنیم ؟
من و تو چرا به کسانی که زیر 25 سال ازدواج میکنن میخندیم ؟ که هنوز بچه اید ..... ولی آیا ما که ادعا داریم واقعا و در عمل میتونیم ثابت کنیم ؟
امیر که برای همه نسخه خوشبختی میپیچی بیدار شو ! نشون بده مرد عملی ! دو صد گفته چو نیم کردار نیست !
دیروز محجوبت بهت نیاز داشت ! کجا بودی ؟ میگی تو هم غرق بودی ! باشه درست ! حرفت قبول ولی به عنوان یه مرد وظیفه اولت چی بود ؟ رسیدن به روح کسی که روزهاست بهش میگی تکیه کن به شونه هام ! این بود قدرت تکیه گاهیت ؟ تا همین اندازه یک زن باید سرنوشتشو به دست تو بسپاره ؟ خجالت بکش ! تا توی عمل ثابت نکنی بهت نمیگم مرد ...
محجوب تو چی ؟ چقدر به وظیفه زنانه ت عمل کردی ؟ چقدر از روح لطیفی که خدا بهت داده برای کسی که دوستت داره و تا جایی که براش مقدور بوده نشونت داده عشقشو، خرج کردی ؟ وقتی فهمیدی که توی بحرانه ؟ چقدر نوازشش کردی و بهش گفتی که منم هستم برای این اتفاق ؟
با شمام ! با هر دوتون !
چقدر حاظر شدید از خودتون بگذرید برای طرف مقابلتون ! ؟
خجالت بکشید از اون همه احساسی که فقط توی نگاهتون بود ! خجالت بکشید از لحظه خداحافظی تون توی مشهد ....
خجالت بکشید از نگاه آخرتون ................
یاد بگیریم که زندگی مملو از این پستی هاست ! از این بلندی هاست ! زندگی مثل عبور از رشته کوهه ! هر قله ای بلافاصله دره ای هست ! مرد سفر باید بدونه چطور از دره ها عبور کنه ! !
این حرفا رو برای نوشتن نمیگم ! برای عمل میگم ! برای خودم ! برای تو ! برای (( ما ))