-
وقتی واژه ها هم ...
شنبه 26 آذرماه سال 1390 22:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 عشق به شکل پرواز پرنده ست عشق خواب یه آهوی رمنده ست وقتی واژه ها را یارای بیان هیچ احساسی نیست وقتی تنها راه بیان احساس یک نگاه و یک لبخنده اما من و تو از همینها هم محرومیم مهتابم درد فراق رو با هیچ گویشی نمیتونم بیان کنم ولی چشمم به افقی ست که...
-
تو دوستم داری ...
جمعه 25 آذرماه سال 1390 22:21
ماه من ! دستانت را در دستانم بگذار ! چشمانت را امانت به من بده ! قدم در قدمهایم بگذار ! کوله بارت را بربند ! همراهم بیا ! همراهم بیا تا دل به غروبها و طلوعهای آینده بسپاریم همراهم بیا تا با هم کوه ها و دشتها را فتح کنیم همراهم بیا تا نشان بدهیم به تمام دنیا که میشود با هم آزاد بود ! مهتابم ! دستانت را در دستانم بگذار...
-
"زندگی کن تا زندگی کنم"
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 13:43
"امیـــــــــــــــــــــــر"ـ قلبم ........ مهربون ِمن ............ من تشنه ی یه لحظه بیشتر زنده بودنم تا بیشتر دوستت داشته باشم ... تابیشتر بهت عشق بورزم ............ نگووووووووووو ! دیگه از رفتن و نبودن نگو......... من اگر زیر بار هر دردی کوه باشم زیر بار نبودن تو ، نیــــــــستم ............ نابودم ......
-
وقتی که ....
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 20:16
وقتی که تا حدی از دوست داشتن پری که حتی نفس نمیتونی بکشی وقتی که به حدی در هوای یار هستی که زمان از دستت خارج میشه وقتی که تا اندازه ای ذهنت پر از عشقه که حتی مکان رو فراموش میکنی وقتی که به قدری به مهتابه شبهات نزدیکی که فاصله رو از یاد میبری وقتی که ... وقتی که ... وقتی که ... ماه من ، همه زندگی من ! بدون و بدون تا...
-
"دوستت دارم"
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 13:40
این شعر و خیلی دوست دارم "امیرم" تقدیم به "تو" مهربونم ... ز دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی : سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود . گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود . من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود . *** آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم، روح...
-
مهر من ...
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 13:33
چقدر نشستم و خونمون و نگاه کردم بی اینکه حرفی به ذهنم برسه تا با گفتنش سبک بشم ... تا عباراتی و بکار بگیرم که یه ذره از احساسی و که می خوام بدونی و لمس کنی و بتونه بیان کنه ... "امیرم" ........ دوست دارم بارها و بااااااارها صدات بزنم ..... دوست دارمممم هزااااااااااااااااران بار ازت بپرسم "دوسم...
-
برای تو ...
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 19:30
ماه من ، وقتی ساکتی بغض تمام دنیا رو تو گلوم حس میکنم وقتی حرف نمیزنی هزار پیچ جاده ها رو طی میکنم تا از راه دور به تو برسم وقتی میخندی سنگینی همه روزهای بی کسی رو از دوشم برمیداری ! وقتی حرف میزنی آرامشت رو با آرامش هزاران اقیانوس طاق نمیزنم ! پس بخند ای زیبا ترین لبخند زندگیم ....
-
سوز عشق
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 19:12
امروز 14 روز از شروع حقیقی ما گذشت ... 14 روزی که همه اش عشق بود و عشق ... همه اش لذت بیکران از وجود تو برای من .... 14 روزی که زندگی کردم ! بزرگ شدم فهمیدم ! مه بی همتای قله نشین آسمان روزی دستانم را بر دستانت گره خواهم زد و درد این فراق را به نسیم خواهم سپرد ! تا برساند به گوش همه عاشقان دردمند که شب سیه را میتوان...
-
روزهای رفته ....
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 19:19
به نام خداوند ماه و مهر دنیای حقیقی برای من حقیقت نداشت حقیقت دنیای من، دنیایی متفاوت بود ! تکرار ها و مکررات زندگی مکررا تکرار میشدند ! از حقیقت گریزان شدم ! از دنیای دود و آهن پناه بردم به دنیای سیم و دنیای خشک ! جهان جدید کثیف بود ولی اگر چیزی نداشت برای من لااقل کسی هم نبود که مجبورم کنه من بودم و من بودم من ! تا...
-
به نام او ...
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 15:53
سلام بهترینم ... دوست داشتم وقتی اینجارو باز میکنی دست خالی نباشم ... واسه همین من شروع کردم ... ببخش ... دلم میخواست اول با اسم خودش ... یاد خودش ... امید خودش شروع کنم تا همیشه به یادمون باشه و تنهامون نذاره ...البته اون که تنهامون نمیذاره ماییم که فراموش میکنیم همیشه دستش پشتمونه ... تو اومدی که من ازش دور نشم ......
-
به امید تو ...
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 12:47
" یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ گه طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضه...