~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

چطور سپاس بگویم ...؟!

امیر قلبم ...

امیر بی نظیر قلبم ...

امیر بی جانشین و بی همتای قلبم ...

همه ی وجـــــــــــــودم ...

 همه ی بــــــاور مــن از خوبیها ، از زیباییها ، از عشق و دوستداشتنها.....

حلقه ی اتصال من به امیدها و آرزوهای قشنگ ...

امیر بی رقیب و یکه تاز سرزمین ِسینه ی مملو از عشق من ...

خود ِ خود ِ خود ِ عشق ِ من ...

چطور به زبون بیارم شدت احساسی رو که الان بیشتر از هر زمانی که تا حالا سعی کرده بودم به زبون بیارم داره تو سینم میجــــــــــــــــوشه ؟!!!

چطور بگم از دلی که اینجا داره لحظه لحظه فقط با شوق داشتن تو میتپه !!!

امیر فهیم و صبور من ...

دلم شرمساره از طاقت ستودنیه تو ...

از دل راسخ تو ...

 از عمق روح تو ...

وجودم لبریزه از حس دوست داشتن تو ...... تویی که بعد از هر سختی ای بیشتر و عمیق تر از هر وقت دیگه ای توی دلم پیدات میکنم ..... !!!!

چقدر باید سپاسگزار بخشنده ای باشم که سینه ای ژرف به تو بخشید و تو رو به من ...

چطور باید سپاسگزار دل تو باشم که بی طاقتیها و رمیدنهای دل بی قرار من و تاب میاره و اینطور به روح سرکش من آرامش می بخشه...

امیر ... جایی تو سینه ی من نشستی که تا به حال کسی و به خودش ندیده !!!

اعتراف میکنم کسی نمیتونست اینطور من و درگیر خودش کنه که تو کردی ... من و اینطور به زانو دربیاره که تو آوردی ...!

منی که تو ناراحتی و خشم هیچ کلامی نه آرومم میکنه نه از راه خودم برم میگردونه تویی که میتونی جهت بدی ... و اینجاس که میخواستم چشامو ببندم و دستامو بدم به تو ... که هرجا که میخوای ببریم ...

امیرم درسته که میدونیم و باز گرفتار میشیم اما بدون ما هم یه فرقی با اونا داریم که نمیدونن و نمیسنجن و گرفتار این جریانات میشن ...

خیلی برخوردها بین دو نفر ناگزیر پیش میاد ! برای اینکه حتی همدیگر و از پس اون تنش دوباره پیدا کنن ، که عشقشون دوباره فوران کنه ، که که که ...

 مایی که خیلی از اصطحکاک ها رو از قبل شناسایی میکنیم لااقل میدونیم کجا این سیر و باید بگذرونیم کجا از بدتر شدنش جلوگیری کنیم !

 درسته من و تو تاحالا بحرانهای اذیت کننده ی متعددی رو پشت سرگذاشتیم ، اما میدونم که خوب میدونی که باز هم تو مسیر ما تندبادهای هولناک زیادی به کمین نشسته که تازه اونجا که روال زندگیمون به جریان بیفته یکی از پس هم خودشون و بهمون نشون میدن ... !

بدون این واکسنهایی که الان اینقد برامون درد داره اونجا خیلی کمکمون میکنه ...

امیرم ... جونم ... دل مــــــــــن ...

 اعتماد عجیبی بین ما ریشه زده ... بدونی توی چه وجود ِبی اعتمادی اینطور ریشه هات محکمه خودت جا میخوری !!! خدا میدونه اونهمه که این مدت گرفتار بعضی عدم شناختها ، توهمات نابجا ، سوءتفاهمات شدم هرگز ذره ای دچار بی اعتمادی بهت نشدم !!! میدونی این چه سرمایه ی بی نظیریه که ما داریم ؟!؟!؟

حق تو میدونم با همه اعتمادی که به من داری بخوای مالک بی چون و چرای تمام من باشی عزیز دلـــــــــــــــــــــــــــم ...

کاش میتونستم درون خودمو در مواجهه با تک تک مردای روی زمین از هر نوع و درجه و با هـــــــــــــــــــــــــــر امتیازی که چشم هر دختری و میتونه بگیره بهت نشون بدم ....... تا میتونستی ببینی درون من چه تأثیری میتونه بذاره ... !!! درون من ... جایی که تو تسخیرش کردی امیر ... !

امیر چموشی کنم ... سرکشی کنم ... حتی اگر بندهای دل خودمو نه بندهای عشق تو به وجودمو ، پاره کنم و بذارمو برم اما باز چیزی درون من از آن کسی غیر از تو نمیشه ... دستهای قوی تو من و نگه داشته ...

 من عاشق قدرت درونی توام امیر ... عاشق جذبه ای که تو چشمات و صدات هست ... عاشق کششی که با نگاهت تو وجودم به راه میندازی ... چرا از چشات فرار میکردم ! چون درونم تحمل اونهمه انرژی و نداشت !!!

امیر اگه قبلاً با یه حالت گنگ و ناشناخته می گفتم حسم بهت عاشقانه اس ... حالا با حس عمیقتر و شفاف تری دارم درونم فریاد میزنم که عشق منــــــــــــــــــــــــی ... !

کاش میشد واژه ای بگم تا بگــــــــــــــــــــــــه تو درون من چطور به جای قلب من داری زندگی به رگ و جونم میفرستی ... !!!

کاش بدونی چطور بدون تو تو دلم تاریکی و ظلمته ... نبود هرچی امید و خوبیه ...

امیرم ...

 مرسی که دستام و گرفتی ...

 مرسی که کم تحملیمو تحمل کردی ...

 مرسی که نذاشتی سقوط کنم ...

مرسی که پیشمی ...

مرسی که دوسم داری ...

مرسی امیرم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد