~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

گلایه ...

مهتابم ! ماه من !

باز هم تمام حرفها رو فراموش کردی ! تمام قول ها رو فراموش کردی ! و باز هم من موندم و یه آشیونه ای که باز هم باید به تنهایی درستش کنم !


این ره عاشقی نیست مهتابم ! این ره همسفری نیست همسفرم !


زندگی مجموعه ای از فرودهاست ! قبلا گفته بودیم ! تایید کرده بودیم ! صحبت کرده بودیم ! و مرد سفر کسی ست که از فرودها برخیزه ! ! !


باز هم یه نوسان روحی ! یک فشار اندک تمام گذشته من و تو رو از ذهنت پاک کرد! !


میدونم از موضوع مجید نگرانی ! ولی من که قول دادم از پس مجید بربیام ! من که قول دادم بهت حتی شده باشه از غرورم مایه میذارم تا مجید رو آروم کنم ! ماه من مگه منه تنها چقدر میتونم شفا ساز باشم ؟ توی این شرایط به جای اینکه پشتیبانم باشی روی بارم سربار میشی ؟ بی انصاف این رسمش نیست !


من الان به فکر تو باشم یا مجید ؟

با خودت بشین فکر کن یکم بزرگتر فکر کن !


ببین دیشب من تماما به تو و به جسم مجروح تو احترام گذاشتم ! نمیخواستم اینطور بگم ولی ظاهرا چاره ای نیست چون تو درک نکردی ! مجبورم بیان کنم تا بدونی چواقعا چرا من اصرار نکردم !


تو توی آسیب پذیری کامل بودی و عذاب می کشیدی ! و من به عنوان یک مرد وظیفه حفاظت از تو رو داشتم و دارم ! تو ازم خواسته ای داشتی ! من به احترام تمام عشق با وجود نیاز مبرم سر باز زدم و به نوعی عقب کشیدم ! تا به تو آسیب نرسه ! چون دوستت داشتم و قبول دارم و ایمان دارم که رابطه یکطرفه نیست ! تا تو باور کنی که امیرت مثل خیلی از مردای دیگه فقط به فکر خودم نیست ! وحاظره به خاطر عشقم حتی سرکوب بشه ولی به محجوب قلبش ذره ای آسیب نرسه ... !

با کمال میل کنار بکشم تا ثابت بشه بهت که فقط با تو به اوج میرسم ! ! ! ولی تو باز هم مثل سنوات گذشته برداشت غلط خودتو از موضوع داشتی و اصرار هم کردی برا برداشت غلطتت !

مگه چه اتفاقی افتاده که اینطور ناگهانی حتی گوشیها رو خواموش کردی نازنین من ؟

منی که به خاطر تو به خاطر تویی که تمام وجودمی هر کاری که از دستم برمیاد انجام میدم تا آب توی دل تو تکون نخوره ! آیا انصافه ؟ خودت قضاوت کن ! فقط قلبت و وکیل من قرار بده !

من دوست دارم ! خوب میدونی ! تو دوستم داری خوب میدونم ! ولی آیا لازم نیست کمی تجدید نظر کنی در رفتارت ؟ که آیا کدوم مرد میتونه این هجمه نوسانات رو کنترل کنه ؟ من در قضیه دیشب رفتار مصطفی یادم اومد ! و ترس تو از اون موضوع ! خواستم عملا بهت ثابت کنم که امیرت در همه حالتها تورو بر خودش مقدم میدونه .... آیا این شایسته این رفتار بود ؟ ایا من از گل نازکتر بهت گفتم ؟

آیا کنارت نبودم ؟ آیا تمام وجودم و برات نذاشتم ؟ آیا آیا آیا ....


چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش ....


مهتابم ، ماه من ! دستاتو باز کجا جاگذاشتی ؟ باز هم من توی کدوم کوچه و پس کوچه به دنبال دستات باشم ؟


مگه نگفته بودی دستام و بگیر ! چشمام و میبندم ! هرجا که بری باهات میام .... چرا دستاتو هی از توی دستام میکشی ؟ مگه من ، من نبودم برات ؟


بیا برگرد ... چند روز آخر ساله ... نمیخام آب توی دلت تکون بخوره .... نمیخوام اذیت بشی ... نمیخوام اولین عیدمون اینطور سرد باشه ... به ماهی قرمز توی تنگ نگاه کن .... به سبزه های سفره هفت سین مامان نگاه کن ! به منی که اینطور نگران جسم و روح توام نگاه کن ...

به اطرافت نگاه کن ! ببین چقدر از دختران کنارت تشنه یک از هزارم این احساسی هستن که بین ماست ! بین توی این زمان که همه تشنه محبت هستن من و تو از چه پیچ و خم هایی دستان همو گرفتیم و عاشقانه از گردنه ها عبور کردیم ....


و هنوزم با تمام وجودم دوستت دارم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد