~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

زندگی ....

زندگی رسم خوشایندی است . …
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی، تجربه شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. 


زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد .
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیما است .
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهایی " ماه " 
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است .
زندگی مجذور آینه است .
زندگی گل به توان ابدیت،
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما ،
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست. 


هرکجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟ 


من نمی دانم!
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد 


چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد ... 

برای دلتنگیه امروز ...

نامه سوم رو با نام و یاد خدای بینمون آغاز میکنم ...


مهتابم باز هم سلام !


روزها دارن میان و میرن ! مثل همیشه نه کمتر نه بیشتر

تنها چیزی که هر روز بیشتر میشه شناخت روحیات هردومونه !

شناخت و اطمینان قلبی بینمون ! 

مهتاب شبهای بی طلوع من !


قولها و قرارها رو گذاشتیم ! نکته ها رو گفتیم ! برنامه های ابتدایی رو گفتیم ! همه و همه ...


امیدومون فقط به خداونده ! امیدومون به پروردگاره بزرگه !

مهتاب جان !


نوشته و قولها و دلمشغولی های من و به زیبا ترین شکل ممکن پاسخ دادی !


ازت بینهایت ممنونم !


مهتابم ! صدات برام به وسعت آسمانهاست و عمق صدات برام به اندازه همه دریاها ...


وقتی بیقرار میشم تنها صدای دلنشین و محکم و با وقار توئه که آرومم میکنه !


اطمینانم و به آینده دو صد چندان میکنه !


مهتاب !

دیشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود !


شبی که بی دغدغه کنارم بودی ، کنارت بودم ! با وجود کیلومترها فاصله ! ! !


دست بر سرم کشیدی اشکام و پاک کردی ...


مهتاب میاد روز و شبی که کنار هم باشیم و فاصله های زمینی رو هم فتح کرده باشیم ! 


نگران هستی ! میدونم ! نگران روزمره گی ! روزمره گیه عشق بینمون !

اگر امروز دچار این دغده شدی من از ابتدای عشقمون به فکر این مشکل و طبیعتا چاره و راه حل این موضوع بوده و هستم !


ولی با کمال اطمینان بهت میگم ! نگران این موضوع نباش ! با کمک هم میتونیم این مشکل رو برطرف کنیم ! با تنوع در رفتار و گفتار و ...


با گرفتار روزمره گی نشدن در نوع ارتباط و برخوردها میشه هر روز پر نشاط بود ...


وقتی به فکر مشکلی باشی خودبه خود راه حل هم گیرت میاد !


شاید الان متوجه شدی که چرا من از مشکلات آینده می نویسم !

شاید متوجه شدی که من برخلاف عرف رایج همه ارتباطات عاشقانه از همین امروز دنبال مشکلات و راه حل های برطرف کردن اونها هستم !


مهتابم ! نگران نباش ! روز اول دستت رو به من دادی و گفتی هرجا بری منم باهات میام ....


دستی که به امانت ازت گرفتم و قول دادم ! پس بیا که هنوز به ایستگاه اول سفرمون نرسیدیم ...


مهتابم نذار خوره مشکلات توی ذهنت راهی داشته باشه !

نذار فکرها و حواشی موجود از پا بندازدت !


من و تو دو نفر انسان کامل هستیم !

قول دادیم که نوسانات حق شکست مارو ندارن !


در قاموس ما شکست بی معناست 


مهتابم ! عشق من و تو عشق خیابانی و یک نگاه و یک حرف و یک لحظه نبوده !


عشق من و تو 5 سال طول کشیده تا به بلوغ برسه !


تا بیان بشه و تا راه باز کنه ...


عشقی که امروز به درختی تنومند تبدیل شده ! و نسیمهایی اینچنینی از پا در نخواهد آمد !


مگر اینکه من تو سهل انگاری کنیم .... به درخت عشقمون آب ندیم ! کود ندیم !


مهتاب


تا آخرین حد توانم برای درخت عشقمون همه کار میکنم ! تا پرندگان بیان روش و آواز عشق بخونن !

تا کبوترا روش لونه کنن !


تا سایبون خسته گی های تنهایی هامون باشه ...


تا فرزندانمون روش تاب درست کنن ! بازی کنن !


مهتاب زندگیم !


میدونم دچار دوری ها و فاصله ها هستیم !

شاید اگر لختی فرصت با هم بودن بود الان این دلشغولی ها رو نداشتی

چنان غبار دلتنگی ها رو از رو دلت میشستم که فکر همه دنیا از سرت بیرون بیاد !


مهتابم ! عشقم !


بدون اگر تو شور و نشاط داشته باشی من 80 ساله دیگه هم همینی که امروز و دیروز بودم همچنان خواهم ماند !


فقط کمی نشاط و شور میخوام !


مهتاب نگران نباش ...



تو شبتابی مگه نه ؟

دل رویا گرفته چه کابوسی مگه نه ؟
نه خورجینی نه اسبی نه فانوسی مگه نه ؟

نه گلدسته نه محراب نه ناقوسی مگه نه ؟
بر این تخت شکنجه نه طاووسی مگه نه ؟




در این خواب بد بد من و تو خوب خوبیم
من و تو شرق و غربیم شمالیم و جنوبیم

چه تصویر غریبی همه بی سر مگه نه؟
یکی شده با زمین بال کفتر مگه نه؟

گل قالی سر دار پلاسیده مگه نه؟
سر چل گیس قصه تراشیده مگه نه؟




نترس از این سیاهی تو شبتابی مگه نه ؟
نترس از مرگ دریا خود آبی مگه نه ؟

هنوز دست تو تنها خود سازه مگه نه ؟
با تو جمعه ی دلگیر چه دلبازه مگه نه ؟





صدای تو بی پایان سرآغازه مگه نه ؟
خواب این شرم شرقی چقد نازه مگه نه ؟

پاسخ های یک دل تنگ ...

بهترین قبلم !

نامه ی دومت عجیب وجودمو متلاطم کرد !!! نه اینکه واژه هات با گذشته فرق کرده باشن ! نه اینکه نوشته های قبلت صداقت و عشق کمتری و در خودشون داشته باشن !!! نه ، که حسی درش بود که با خوندنش ذره ذره ی وجودم قلب شد و تپید ... !!!

امیر بی مثالم ... درسته که "تو" گوشه گوشه ی وجودمو تسخیر کردی و احساسمو مال خودت کردی اما بدون اونقدر دنیا دیده هستم که هر لحظه به خودم فرصتی بدم و تو رو با شناختهای جدیدم از منظر یه بی طرف نگاه کنم تا بیشتر از قبل به خواستن "تو" و راهی که دارم انتخاب میکنم مطمئن بشم !

 چیزی که شور من و توی نامه ی دومت برانگیخت حس بزرگواری ای بود که تو واژه واژه ی حرفات موج میزد ! امیرم ! سرمستی من تنها از تمجید های سخاوتمندانه ی تو نبود که ورای جملاتت ، وسعت قلبی و نشونم داد که بیشتر از پیش شگفت زدم کرد !!! قلب بزرگی که اینطور غرور های کذب دیگر مردان و به سخره میگیره و با زبان شیوا و زیباش اینطور قلب من و با عشق حکاکی میکنه !

تو میدونی که بند بند قلبم "تو" هستی ... خوب میدونی که لحظه لحظه های افکارم "تو" هستی ... پس بدون هرلحظه بیشتر از لحظه ی قبل بهت علاقمند میشم ... هر لحظه بیشتر از پیش "دوست دارم" ...

امیرم خوشحالم که چیزهایی رو که همجنس های من باید کلی انرژی صرف کنن تا طرف جنس متفاوتشون متوجه اون بشه تو خودت داری به عنوان یه اعتقاد برای من بیان میکنی ...... این برام خیلی ارزش داره ه ه ه ه ه خیلی ............ به اندازه ثروت تمام عالـــــــــــــــــــــم !!!

امروز داشتم تلفنی بهت میگفتم که لذت می برم ما تا به حال هیچ وقتی و صرف به درک رسوندن منظورمون به همدیگه نکردیم ! حرفی و که تو میزنی من میخواستم بزنم و برعکس ... !!!

امیر سپهبد قلبم ...

یادم نمیره ...

من و تو برای آرامش دادن و آرامش گرفتن کنار هم هستیم ...

و هیچ چیز و هیچ کس حق گرفتن آرامش و از ما نداره ...

"مهر" گرما بخش وجودم ...

با قطره قطره خونم مهیای هر پیکاری هستم که "امیر" اون تو باشی ...

 من با تو از هر داشته ی مادی بی نیازم وقتی مردی و کنارم داشته باشم که دغدغه ی آرامش من و داشته باشه و من آرامش اون و بخوام ...

"امیرم" این اولین پست زمستانه ی ماست ! اولین شب یلدای عاشق بودنمون رو دور از هم اما با هم گذروندیم ! تمام وجودم از شوق لرزید وقتی دیشب گفتی "به سال دیگه این موقع فکر کردی ؟ ..." واااای امیرم ... اگر بشه ... خدایا خودت کمکمون کن ... مگه جز مهر و محبت پاک بین ما جریان داره ... خدای من .....

امیرم با تو تحمل نمی کنم ... من با تو سختی ها و دوریها رو هم زندگی میکنم ... من لحظه هامو با تو زندگی میکنم .

دوستت دارم امیرم ... دوستت دارم ...