~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

حسرت

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

بهترین ساعات و لحظه های عمرم رو با یاد تو سپری میکنم
زیبا ترین و ناب ترین دقایق رو در کنارت هستم
چقدر به عشق نیاز داشتم و نمیدونستم
چقدر دلم برای خودم تنگ بود و نمیدونستم
چقدر زیبایی بود و نمیدونستم
چقدر به تو نیاز داشتم و نمیدونستم
چقدر خوب بودی و نمیدونستم
چقدر خوب بودم و نمیدونستم
حالا دیگه من تورو دارم
حالا دیگه در هم آمیختیم
حالا دیگه دغدغه از دست دادنتو ندارم
حالا دیگه میتونم با خیال راحت برای تو باشم
حالا دیگه با خیال راحت برای منی
حالا دیگه زندگیم و به تو دادم
حالا دیگه قلبت و گرفتم برای خودم
زندگی زیباست وقتی تمام مشکلات رو برای تو تحمل میکنم
زندگی زیباست وقتی تمام علایقمو به پای خواستن تو سر میبرم
زندگی زیباست وقتی به امید تو قدم برمی دارم
زندگی زیباست وقتی با تو به زندگی می رسم
زندگی زیباست وقتی تورو دارم
چون آفتاب و در بغل دارم
چون غروب رو در افق دارم
چون مهتاب رو در آسمون دارم
چون ماه رو در قله کوه دارم
چون مهر رو فدای آسمان میکنم
مهتابم ، عشقم ، امیدم ، زندگیم ، نفسم ، قلبم ، روحم .....

دوست دارم تا بینهایت تمام واژه های فرو خورده زندگیم و تقدیم تو کنم
همه رو یکجا به تو بدم
حتی همه اینها هم بیانگر عشق من  به تو نیست ...
حتی همه اینها بیانگر یک لحظه از احساسی که دیشب در کنار هم داشتیم نیست ! در کنار همی که فقط تنها فاصله بینمون جاده های بی روح زمین بود ولی ما یک نفس از هم جدا بودیم ! فقط یک نفس ....
فقط یک آه بینمون فاصله بود
فقط یک پلک ...
مهتاب زندگیم :
همه آنچه رو که دارم بهت میدم فقط یک نفس مهمونم کن ! فقط یک آه ، یکدم ، یک بوسه ...

گفتی برای عشقمون دیگه تن پاسخگو نیست ! دیشب حس کردم ! دیشب فهمیدم که حتی جسم هم پاسخگو نیست ! فقط روح ! روح تشنه و خسته من و تو ....
روحی که در گذر روزگار زخم خورده ! خسته شده ! ولی نباخته ! روحی که هنوز به انسان بودن امیدواره ! با همه طوفانها و نا ملایمتیها ....

مهتاب بمون برای من تا بمونم برای تو، برای همیشه
تا همیشه .....

زندگی منــــــــــــــی ...

امیر دیروز واقعا روز قشنگی تو زندگیمون بود ! یه روز بی دغدغه و آروم و پر احساس ! اما امروز ...

 خودت که میدونی چرا روبراه و سرحال نبودم و اینکه این اتفاقا افتاد ... امیر می دونی چقد عذاب شرایط خودم درمقابل عذابی که اذیت شدن تو بهم میده حقیره !

الان تو اس ام است بهم گفتی اذیتهاتم دوست دارم امیر به خدا اذیت شدن هم جزیی از رابطه اس ! خیلی یه نواخت میشه اگر همه چیز مدام در یه شرایط ثابت باشه! امیر تا وقتی رمزگشایی احساسات جنس ما رو نخونده باشی سردرگمی که چرا چهار فصل و با هم توی یه روز دارم ! خیلی سخته از یه زن بخوای مدام تو یه شرایط احساسی باشه ! خانوما به فراخور هورمونهای بدنیشون و ساختار روحیشون گاهی بی دلیل افت روحیه پیدا میکنن ! چطور برخورد کردن باهشون تو این شرایط خیلی تو تکامل ارتباط مهمه !  

امیرم من دوست ندارم معلم باشم و این چیزارو بهت یاد بدم ! من بهت کتاب معرفی کردم و تا وقتی اون اطلاعات بهت نرسه احساس میکنم صدای احساسات من هم به گوشت نمیرسه ! میدونم شاید دوست نداشته باشی مطالعه کنی اما بخاطر من ... به خاطر رابطمون رنج این زحمت و به خودت بده ! من وقتی احساس کنم تو اون شرایط درک نشدم و مدام ازم انتظار داشتی باشی خوشحال و سرحال باشم این احساسات ناخوشایند درونم انباشته میشه و به حدی میرسه که به بیزاری میرسم !

 امیر من اینقد با تو احساس راحتی میکنم که الان از نزدیک ترین کس به یه دختر که مادرشه ، تو بیشتر ازم می دونی ! میدونم اذیت میشی گریزهای احساسیمو ببینی اما بذار بازم باهت راحت باشم بازم خودم باشم من نمیخوام به حد بیزاری برسم ! امیر تو خیلی خوب و مهربونی بودن باهات آرزومه اما گاهی درک کن تنهایی حقه منه ! اینکه میگم درک کن واسه این نیس که تنهام نمیذاری هان میبینم با بزرگواری هیچی هم نمیگی میذاری برم اما میدونم اذیت میشی و چیزی نمیگی میخوام همین اذیت و نشی بدونی کاری که کردی برام لازم بوده و منتظر باشی تا پرحرارت تر و سرحال پیشت برگردم ...

کاش میشد قلبم و بشکافم و درونش و نشونت میدادم تا ببینی که چطور به جای بطن و دهلیز و سیاهرگ و سرخرگ امیر دارم و امیر دارم و امیـــــــــــــــــــر ...

امیر من و ببخش این فاصله بد جور هردومون و اذیت میکنه اما بیا ازش قدردانی کنیم چون همین فاصله امروز ، فردای روز یادمون میندازه دور از هم چقدر بی قرار و دلتنگ و ناآروم و سرگشته و تنها و  و و و و وو و هستیم نه عشق مــــــــــــــــــــن ؟!

من مطمئنم اگر روزی کنار هم باشیم هیچ وقت اینقد ساعت این نوسانات و چالشها طول نمیکشه که فقط یه نگاه پر از مهر میتونه تمام لایه های درد من و پاک کنه و دور بریزه و باز این من باشم که به آغوش تو پناه میارم ...

تنها پناهگاه من ... امیر بی همتــــــــای خـــــــــــــــــــــودم ...  

فصل تازه

کاملا احساس میکنم

کاملا احساس میکنم فصل جدید در روابط من و تو باز شده !

فصلی که صمیمیت توش موج میزنه !

فصلی که توش از دودلیها کمتر میشه سراغ گرفت

فصلی که تازه به شناخت رفتاری و شناخت گفتاری رسیده شده

دیگه به راحتی از هم نگران نمیشیم چون به نوع گفتار هم آشنا شدیم

فصلی که روان و بدون دغدغه اشتباه با هم حرف میزنیم !

در واقع شدیم خود واقعیمون ! خودی که بدون تعارفات معمول با هم هستیم

فصلی که کاملا فهمیدیم رفلکسهای هم چطوره ! و چگونه صورت میگیره ...

من این فصل نو رو بیشتر از هر نوع رابطه دیگه مون دوست دارم !

کاملا احساس میکنم که تا چه حد دوست دارم ! بدون دغدغه های عدم شناخت ریز شخصیتها !

مهتابم حالا میتونم با خیالی آسوده حرفامو بیان کنم ! بدون استرس

چون کاملا میدونم که مهتاب ماله منه ! کسی که مهتاب رو داره زمین زیر پاشه ...


...

وقتی که واژه هام بیانگر احساسم نیست شاید بتونم با عکسهام حرف بزنم ....




یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من ...

به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو

سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی؟

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم

ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی؟

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم؟ 

 به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

بدست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟

یکدم از خیال من نمی روی ای غزال من  

دگر چه پرسی ز حال من؟

تا هستم من اسیر کوی توأم به آرزوی توأم

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

بدست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟


تنها گاهی دلم ...

امیر مهربونم !

چی بگم که بیان هم دیگه یه ذره حتی یه ذره از فکر پر از یاد و مهر و آرزوی تو شده ی من و هم پاسخگو نیست ... !

عزیزم سوزی که توی دل تو بپاست همه ی وجود من و داره میسوزونه !

تکیه گاه تمام امید ها و آرزو های من ... تنها دلیل دلتنگی های من ..."عشق " من ...  امیرم ...

خدای من چقدر فضا تو سینه ی من گذاشته بودی و من خبر نداشتم !!! چقد جای خالی پر نشده بود و من نمی دونستم ... چقد میتونم یه نفر و دوست داشته باشم و باور نداشتم ... !

 خدایا ببین همه ی اینا رو تو دادی ...! همه ی راه ها رو تو به اینجا ختم کردی ... داشتم کجا می رفتم کجا آوردیم میبینی !... نفسمو با نفس کسی پیوند دادی که دیگه داشتم از پیدا کردنش نا امید میشدم ... !

خدایا ببین حالا این منـــــــــــــــــــم ... منی که سراپام رنگ "عشق" گرفته ... همه ی وجودم خواستن شده نه به هوا ، نه به هوس ، نه به قصد فرار از تنهایی ، نه برای داشتن فقط یه دوشی که بارمو روش بذارم نه ... نــــه ... نـــــــــه...

که برای معجزه ای که "تو" توی قلب من بوجود آوردی ... خدایــــــــــــــــــــــــــا ...........

حالا چطور دلت میاد این معجزه بی اثر شه ؟! چطور دلت میاد اینهمه احساس بی وطن شه ... که "من" و "او" یک وطن شدیم برای عشقی که حد و مرز نمیشناسه ... عشقی که "مهر" و "ماه" و بهم رسونده تا شبها و روز هایی رو بسازن که آبرو بخش "عشق های از یاد رفته " باشن ...

پس راضی به ویرونی این کاخ پر امید نباش ... راضی نبــــــــــــــــاش ...خـ ... د ا یـ ... ا ... !

"امیرم" منم انتخاب خودمو کردم ... بهت هم گفتم برای اولین و آخرین بار برای داشتن یک نفر از همه وجودم مایه میذارم ... این و یقین داشته باش "امیرم" ... !

"امیرم" منم تردیدهای مخربمون رو میشناسم ... از ترس از شکست گریزونم ... اما اما اما ... دلم به همت تو گرمه "امیر" ... گاهی دلم خالی میشه ... فقط و فقط صدای تو و حرفای امید بخش تو آرومم میکنه ... ما از یک نگاه و اسارت محدودیت و احساس بی شناخت و ... به هم نرسیدیم ... که سالها شناخت و اعتماد و پشت سرمون داریم ... ما رو چیزی نمی تونه از هم جدا کنه ... نه شک دارم نه ترس ... پس دو دلی ای وجود نداره ... اما اینکه چیزی مانع رسیدنمون به هم نشه رو ... نمیدونم ... نمیدونم ... نمیدونم ...

"امیر" فقط خدایی که همیشه لطفش تو زندگیمون بوده کمکمون کنه ... بزرگترین آرزوی من ... 

ا مـ ... یـ ... ر ... !

خوشحالم که از طرف من دغدغه ای نداری ... برای من با اینهمه شور و احساس و صداقت و قدرت وجودی تو هم دغدغه ای نمی مونه ... تنها گاهی دلم ... ... ...

"دوست دارم " امیر ... د و سـ ت د ا ر م ...

دوست دارم ...

در هوای تو

حس نوشتن دارم

میخوام تا خود صبح بنویسم !

میخوام رها بشم از قید و بند واژه ها

می خوام به تو برسم ! مهتاب می خوام این سوز دلم این بار تورو هم بسوزونه

مهتاب نفس میکشم ! مهتاب حس میکنم ! مهتاب زندگی میکنم وقتی اسمم رو صدا میکنی

مهتاب احساس قدرت میکنم وقتی به من تکیه میکنی

مهتاب غرور سرتا پای وجودم و میگیره وقتی میگی ............

دارم لحظه لحظه های عاشقی رو زندگی میکنم

دارم پرواز میکنم توی کوی تو ... مهتاب ما به عاشقی رسیدیم ! مبارک باشه ...

نمیخوام هیچ حرف دیگه ای بشنوم از کسی ! نصیحت ها بسه ! من انتخاب کردم ! فقط خدا

می تونه جلوی منو بگیره !

مهتاب تو همه وجود منی !

نه نه !

تو خوده منی !

رنجت ماله منه ! شادیت ماله منه ! روحت ماله منه ! جسمت ماله منه !

نگات ماله منه ! لبخندت ماله منه !

هیچ کس هیچ سهمی نداره ! حتی برای ذره ای از لبخندت !

مهتاب دارم پر میگیرم ! حس میکنی ؟

می خوام اینبار مثل پرستو فاصله ها رو پرواز کنم ! من و تو از اون پرنده کوچک چی کم داریم ؟ که جرات درنوردیدن نداریم ؟ چرا در قید و بند کم آوردن ایستادیم ؟

بسه تردید ! تردید به هر چیز ! حتی کم آوردن عشق ! چرا بترسم از افزونی این حس ؟ بس نیست این سرکوب ؟ من تو مثل اون انسانهای استبداد زده هر روز برای خودمون دشمن جدید تصور میکنیم ! غافل از اینکه دشمن من و تو تصورات خودمونن !

من و تو به حدی از کمال و شعور رسیدیم که امروز بتونیم بدون غدغه انتخاب کنیم و کردیم !

پس این دو دلی ها برام بی معناست !

نمیخوام مثل بچه ها بگم اگه تو نباشی خودم و دار میزنم ! نه !

ولی برای منم مثل توئه

این رابطه راه رفتن روی لبه تیغه که اگر تموم بشه و به سلامت به انتهاش برسیم خود بهشته

ولی اگر بیوفتم قعر جهنم منتظرمه

دیگه زندگیم بدون تو فقط گذروندن ثانیه ها خواهد بود ! نه بیشتر نه کمتر ....

مهتاب نترس دوش به دوشم بیا ! من اگر چیزی رو بخوام برام فراهم میشه ! این از الطاف پروردگار به من بوده ! تا امروز هیچ موضوعی نبوده که من بخوام و خدا به من لطف نکنه !

حالا این بزرگترین خواسته من از خداست !


وجود تو ....



نترس دوش به دوشه من بیا !

مهتابم رمز ما ، دوستت دارمه !

مهتابم کنارتم ! همیشه هر جا هر وقت  !

مهتاب دیگه از جانب تو هیچ دغدغه ای ندارم ! پس از جانب من هیچ دغدغه ای نداشته باش ....


کمی عاشقانه ...

ای بهترین بهانه برای نوشتن !

ای زمزمه شیرین شبهای دوری

ای نغمه دلتنگی ! 

ای صدای خوش ترانه

ای نوای دلنشین یک خاطره دور

ای هم آوای چلچله !

ای همسفر کوچ پرستو

ای آشنای کهنه !

ای هم آغوش خواب قناری

ای فاتح قله های شب

ای دوشادوش قاصدک

تورا من چشم در راهم 

ای همصدای دلتنگیهای شبهای بی صدا

ای همنشین احساس شیرین لحظه های بی کسی

ای فریاد خفته ء حنجره در پای قاب خالی پنجره 

ای شب نشین دلهای خسته ...

ای بغض خسته

ای روشنایی بخش جاده های ظلمت

ای هم نوای عاشقان

ای دورنمای غروب بی انتها

تورا من چشم در راهم






 


گل بارون زده من ...

گل بارون زده ی من
 گل یاس نازنینم
 می شکنم ، پژمرده می شم
 نذار اشکاتو ببینم
 تا همیشه تو رو داشتن
 داشتن تمام دنیاست
 از تو و اسم تو گفتن
 بهترین همه حرفاست
 با تو ، با تو اگه باشم
 وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر می شن از تو
 وقت غم خوردن ندارم
ای غزلواره ی دلتنگ
 که همه تنت کلامه
 هنوزم با گل گونه ت
شرم اولین سلامه
 ای تو جاری توی شعرم
 مثل عشق و خون و حسرت
 دفتر شعر من از تو
 سبد خاطره هامه
 ای گل شکسته ساقه ، گل پرپر
 که به یاد هجرت پرنده هایی
 توی یأس مبهم چشمات می بینم
 که به فکر یه سفر به انتهایی
 سر به زیر دل شکسته ، نازنینم
 اگه ساده ست واسه تو گذشتن از من
 مرثیه سر کن برای رفتن من
 آخه مرگ واسه من از تو گذشتن
 گل بارون زده ی من
 اگه دلتنگم و خسته
 اگه کوچیدن توفان
 ساقه ی منم شکسته
 می تونم خستگیاتو
 از تن پاکت بگیرم
 می تونم برای خوبیت
 واسه سادگیت بمیرم
 با تو ، با تو اگه باشم
 وحشت از مردن ندارم
 لحظه هام پر می شن از تو

وقت غم خوردن ندارم


ممنونم ...

امیر مهربونم ... عشق بزرگوارم ... مرد بخشنده ی من ...

روشن بینی و دید وسیعت باز هم و باز هم متحیرم میکنه ! امیر تو خیلی بیشتر از تصورم پخته و آگاهی !!! عزیزم اگر کتابهای "زنان ونوسی و مردان مریخی" و "رازهایی که مردان باید در باره ی زنان بدانند" و توصیه به خوندن میکنم نه برای اینکه در تو کم و کاستی دیده باشم که اتفاقا از دانسته هات همیشه متحیر میشم ! به این دلیله که باخوندن این کتابا با یه زبون مشترک که کتاب بهمون میده با هم صحبت کنیم چون خیلی وقتا ممکنه هردومون یه مقصود داشته باشیم اما جملاتی که به کار میبریم متفاوت باشه و این باعث شه که با هم دیر به مقصود حرفمون برسیم و این مسئله ایجاد تنش کنه !

امیرم تو با حرفات ، نوشته هات ، پیش بینی مسائلی که ممکنه در آینده پیش بیاد و جویای راهکار بودنت بهم ثابت کردی چقدر از این بابت یه مرد با تجربه همراهمه که همه جوره میتونم بهش تکیه کنم ...

امیرم تو نگرانیهای من و به خوبی حس میکنی و دست پری برای رفع نگرانیام داری ! من از بدون حرف شدن رابطمون نگرانم ! وقتی دلم از دوری تو پر باشه و تنگ ... و دیگه واژه ای نمونده باشه که گفته باشم ... و چون بیزارم از تکرار ، سکوت کنم و تو سکوتم رو روی دور شدنم بذاری ... وقتی من نزدیکتر از همیشه بهت هستم ...

عزیزم با بینش باز تو نگران چیزی نیستم ! گاهی نگران خودم میشم مبادا حرفی و نزنم و تو دلم بمونه و این حرف بعدها گلومو بگیره ، اما خدا رو شکر هیچ وقت اینقد راحت نبودم و اینطور آزادانه حرفامو به زبون نیاوردم که با تو هستم ... پس اینم جای نگرانی نداره ...

اینکه چطور رابطمون و مدیریت کنیم که از آسیبهایی که امکان بوقوع پیوستن دارن دور بمونه نکته ی خیلی مهمیه که بارها و بارها بهش اشاره کردی ... صحبت کردن ، خوندن کتابا و مقاله ها ، رفتن پیش مشاورها و ... همه راهکاراییه که در یه سطح باید مهم تلقی بشن نه اینکه تا به نهایت مشکل برسیم بعد بریم پیش مشاور ! که هر موقع لزومش حس شد باید از دید یه شخص سومی که کاملا بی طرفه به خودمون و رابطمون نگاه کنیم و اون مشاور بازم مارو به حل مشکل هدایت میکنه نه اینکه مشکل و برامون حل کنه پس به خواستمون یعنی "مشکلاتمون و فقط خودمون حل کنیم" دقیقا عمل کردیم .

امیرم دیشب بحثی برای نوسانات احساسی و رفتاری خودم داشتیم که قرار شد مفصلش و اینجا برات بنویسم . سعی می کنم چند روز آینده اینجا برات با کمک اون کتابا مطرح کنم تا یه وقتایی بیشتر از درک شدن و هم با هم تجربه کنیم .

الان داشتیم یه تنش خفیف و با هم تجربه می کردیم ! امیرم ببخش اگه گاهی سرسختی نشون میدم تا رسیدن به خواستم ! من یه خیال آسوده میخوام برای آرامش داشتن و آرامش دادن ! شاید این برای تو مسئله ای نبود که بخوای جزییات محل زندگیتو بهم بگی یا نه ، اما من برام مسائل دیگه ای با این طفره رفتن از گفتن پر رنگ شد ! که خب با جواب تو مسئله برام حل شد !

امیرم باید برای شبی که ازش گفتی و اون حس قشنگی که با هم دور از هم تجربه کردیم ازت ممنون باشم ... توام به همون نسبت در تجربه ی احساسات قشنگ من موثر هستی ...

ممنونم به خاطر همه ی مهربونیات ... برای حضور گرمت ...  برای عشق صادقانه ات ...