~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

تو .... من .... و ....

تو ....


من .....


و .....


13 ساعت با هم بودن ! و یک عمر خاطره ....


یک عمر حسرت !


یک دنیا عشق !


یک عالم مهر !


یک جهان تو !


یک من و یک کهکشان حسرت ....


بعد از سه ماه و دو روز ...


ساعت 11 روز 5 شنبه 11 اسفند ماه مشهد میدان تقی آباد جلوی سینما آفریقا ...


شرم و اشتیاق و استرس و شوق و دلهره و خستگی و ........


همه با هم تو وجودمون موج میزد !


من بودم و تو و یک دنیایی که فراموشمون شده بود !


بعد از رفاقتی که مصطفی و مریم نازنین برامون تمومش کردن من و تو از تمام دنیا رها شدیم ! لحظه ای که پشت فرمون زیر چشمی به دستات با حسرت نگاه میکردم !

لحظه ای که تاب دوری دستات رو نیاوردم !

لحظه ای که رسید دستام به دستات

لحظه ای که شدت شرم نفسهاتو توی سینه ت حبس کرد !

لحظه ای که شوق دستام برات تموم شدنی نبود ....

لحظه ای که گره کرد نگاهم توی نگاهت !

لحظه ای که از شرم نگاهت و دزدیدی از نگاهم !

لحظه ای که عادت کردی به دستام !

لحظه ای که با تمام وجودت لمس میکردی دستام و

لحظه ای که صدام زدی

لحظه ای که توی باغ پونه کنارم نشستی

لحظه ای که گفتی دستم و بگیر

لحظه ای که سرتو گذاشتی رو شونه ام

لحظه ای که یادم افتاد که دارم هوایی رو تنفس میکنم که تو توشی

لحظه ای که تمام توانم و جمع کردم و با لبهای خشک شده گفتم دوستت دارم ....

لحظه ای که کنارت نا باورانه با تو غذا خوردم !

لحظه ای که دستم و کشیدم به صورتت ! میدونی چرا ؟ چون مثل آدمهای نابینا باورم نمیشد ! به چشمام اعتماد نداشتم ! با دستام لمست کردم ! تا باورم بشه !

لحظه ای که گفتی از پیشم تکون نخور ! سردمه

لحظه ای که گفتی " دوستت دارم "

لحظه هایی که هدیه هامون رد و بدل میشد

لحظه هایی که حسرت آغوش هم و میکشیدیم ....


تو بگو با کدوم واژه ها وصف کنم ؟ تو بگو چطور توصیف کنم ؟ تو بگو جز من و تو کی مفهوم اون همه عشق و میفهمه ؟

تو بگو برای کی بگیم ؟ کی باور میکنه توی این قرن یخی که همه یا از هم عرض بدن میخوان یا خواسته های دنیایی کورشون کرده دو نفر تا اینهمه تشنه روح باشن ..... تشنه خوده روح ....


لحظه های خداحافظی

لحظه ها های رفتن !

لحظه های آه !

لحظه های عبور از کویر ....

دلتنگیه دیروز ! دوست داشتن امروز ! و احساس بینهایت به هم رسیدن ! و تموم شدن این راه ! راهی که تشنه مون کرد ! گرسنه مون کرد ! خسته مون کرد ولی ما هنوز به شوق هم میدویم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد