~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

هستم ...

مهتابم هستم ! 


من و تو از شروع رابطه به مشکلات آگاه بودیم ! قول و قرار ها عمدتا بر روی سر خم نکردن به روی مشکلات میچرخید !


من و تو قدم در راهی گذاشتیم که سراسرش برای " شروع " طعنه و کنایه و نیش خواهد بود !

مگر غیر از این فکر میکردیم از ابتدا ؟

مهتاب جان !


من از همون روز اول واقف بودم و هستم ! نگرانی، میدونم همونطور که بارها و بارها بهت حق دادم ! حق میدم که نگران باشی ! به هر حال بحث بحث شوخی و خنده نیست ! بحث بحث دوستی دو روزه و سه روزه نیست !

بحث عمری زندگیه !


زندگی که تو توش حق داری ، من توش حق دارم ! " ما " توش حق داریم !

حق بهت میدم که دلمشغولی داشته باشی ! از من انتظار داشته باشی ! همه اینها حق تو هستن ! و من با تمام وجودم در تلاش هستم برای " ما " شدن !


مطمئن باش از پیش مشاور رفتن تا استفاده از تمام اندوخته های آکادمیک و برداشت های شخصی از محیطم با تمام توانم تمام تلاشم و خواهم کرد ! 

باور کن منم تحت هیچ شرایطی حاظر نبودم توی این شرایط خودم و قرار بدم که دردسر هاشو با پوست و گوشتم حس میکنم ! ولی ...

ولی این کار رو تنها برای شخصی انجام میدم که با تمام وجودم قبولش دارم و میدونم که ارزش بسیار بسیار بیشتر از این حرف ها رو داره ! و اون تو هستی !

باور کن اینها حرفهای قلبمه !

مهتاب من !

اگر تاریخی جابه جا میشه باور کن و بدون که جبر شرایطه نه کوتاهی من !

مثل یه گرگ در کمین نشستم تا بهترین موقعیت رو صید کنم برای بیان موضوع !

هیچ لحظه ای از دید من خارج نیست ! همه موقعیت ها رو میسنجم برای اینکه مبادا از دستم بره !

هر لحظه فکر میکنم ! تا بهترین و سنجیده ترین راه و پیدا کنم !

من به هیچ وجه نمیگم که نگران نباش ! نه هموطور که گفتم تاین حق توئه ! ولی میتونم ازت این انتظار رو داشته باشم که به دغدغه هات لااقل خودت دامن نزن ! یکم جلوشون سد بساز ! فقط نذار به حد ویرانگری برسه ! نذار سالها بعد افسوس بخوریم که بهترین شانس زندگیمون فقط ترس از اتفاقات پیش نیومده کرد !

مهتاب جان !

بدون قولهای من حتی دقایقش جا به جا نمیشه ! ولی موضوع ما یه مقدار نمیگم سخت بلکه پیچیده گیهایی داره ! خیلی موضوعا در دستان من و تو نیست !!!!!

مهتابم ..... عزیزترینم !

من همچنان روی تمام حرفام هستم ! حتی محکمتر و مطمئن تر از همیشه ! ! ! هر روز با تو بودن برام طراوت خاص داره ! هر روز بیشتر به خودم میبالم از داشتن قلب پاکی که امروز خارج از سینه خودم ولی بیشتر از قلب خودم برام میتپه !

بدون و باور کن سینه ای دارم انباشته از مهر و محبتی که تا همیشه برای تو خواهد بود ! محبتی که تا آخرین ثایه های با هم بودنمون ازش کم نخواهد شد ! به شرطی که امروز دستات در دستام باشه ! توی این روزا احساس تنهایی نکنم ! احساس تنها به مصاف این جاده رفتن نباشم ! بعد از اون سیل محبتی رو خواهی دید که فقط در افسانه ها خوندی ! به شرطی که قلب منو خودت با دستان خودت گم نکنی !

گام دوم ما یکی از خطیر ترین گامهاست ! من حق اشتباه ندارم ! خواهش میکنم تمرکزمونو بهم نزن ! کمی صبوری کن ! کمی تحمل کن کما اینکه میدونم تا الانم همین عوامل توشه راه تو بوده ! مهتابم ما امروز یک نفر نیستیم ! ما دونفریم ! روزی که به مرحله ای برسه که مادرم به شما زنگ بزنه تقریبا یک سوم از مسیر مرحله دوم رابطه من و تو طی شده ! و زمانی که دیدار ها اتفاق بیفته و تموم بشه شاید اونشب من با یه نفس راحت بخوابم ....


مهتاب قلبم !

شاید تو حتی درک نکنی سخیه راه و چون پدر بزرگوارت با اینترنت کم و بیش سر و کار داره ! ولی متاسفانه پدر من فقط از زبان این و اون بدی شنیده ! من باید خیلی مسائل رو براش عوض کنم و تو بهتر از هر کسی میدونی که این موضوع چقد سخته که بخوای ذهنیت یه انسان 57ساله رو نسبت به موضوعی عوض کنی ... ولی من از پسش بر میام و نگران نباش ! حتی اگه روزها طول بکشه ! هیچ نگرانی به خودت راه نده ! ! ! مادرم پشتیبانمه ! و میدونم که میتونه خیلی کمکمون باشه .... مهتابم تو به من سپردی قدم اول رو ! پس بشین و تماشا کن ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد