مهتابم
پیدا شده ی ، گم شده همه این سالهای من
بهترین هدیه ! زیبا ترین احساس ! پاک ترین قلب روی زمین ...
من و تو با هم راهی رو شروع کردیم ! با هم به انتها میرسونیم ! با هم بزرگ میشیم با هم می شکفیم با هم پیر میشیم و با هم میمیریم .... دست در دست هم . چشم در چشم هم ! کلام در کلام هم
همه این روزها و همه این هفته ها ! پاکترین و زلالترین احساساتم و با همه وجودم تقدیم تو کردم !
هر کاری که به فکرم میرسید که میتونه تورو شاد کنه انجام دادم و با کمال افتخار همچنان انجام میدم !
همونطور که گفته بودم تو کسی هستی که برای من اونقدر باارزشه ! که حتی بخوام جونم و بدم ! حتی جونم !
هر کاری که ازم خواستی اگر برام مقدور بود انجام دادم ! انجام میدم ! انجام خواهم داد !
چون ارزشش رو داری ! چون بعد از اینهمه سال من همه اونچه رو که باید در " تو " دیدم ! لمس کردم ، حس کردم !
این حرفا نه احساس که خود منطقه ! اینها موضوعاتیه که من بند بند اون رو به عینه دیدم درونت ! حس کردم !
مهتابم من !
بارها دیدی ! لمس کردی که درون قلبم هستی ! حضور داری ! اینقدر که تمام اتفاقات حتی روزمره رو بهت میگم ! با تو در میون میذارم ! ازت کمک میگیرم !
و افتخار میکنم که در سطحی هستی که بهترین مشاوره ها رو به من میدی !
مگه یه مرد از همسرش چی میخواد ! ؟
شعور : که در حد کمال داری
عشق و احساسات : که پاکترین شو داری
درک : که در بالاترین سطح ممکن هستی
زیبایی : (( چی بگم که نگی تعارف میکنه ؟ )) چی بگم که ....
قدرت تجزیه و تحلیل : که به اندازه یک مرد کامل قدرتمند هستی
نجابت : فاکتوری که این روزها کمتر خواهان و پیرو داره ولی در تمام لحظه ها و در تمام وقتها به وفور باهاش برخورد کردم
صداقت : خودت بگو ! کجا صادق نبودی ؟
دیدگاه : لااقل موازی با خودمه ! بارها و بارها متعجبانه ترین اتفاقات بینمون افتاده ، یک بار و دو بار نبودهکه بشه به راحتی ازش گذشت
صلابت : کسی که همه فاکتورهای بالا رو داره میتونه صلابت نداشته باشه ؟
غرور : ابزاری که ابهت یک زن هست ! باعث میشه که ناخودآگاه یک مرد سر تعظیم فرود بیاره و تو زیبا ترین مغرور دنیا از دید من هستی ....
من چرا ؟ تکرار میکنم "چرا" باید تورو دوست نداشته باشم ؟
مگه من چی میخوام که تو نداری ؟
من و تو بهترین لحظه ها رو با کمک هم ! آره مهتاب با کمک هم و با دستان هم میتونیم رقم بزنیم ! من و تو چیزی کم نداریم ! من و تو ابزاری کم نداریم جز پیمودن فاصله هایی که دلتنگمون میکنه ! خردمون میکنه ! له میکنه ! و " ما " از پا در نمیاییم !
چون من و تو یک نفر نیستیم !
وقتی در سرزمین تو طوفان میاد به من تکیه میکنی و وقتی در سرزمین من طوفان میاد تو تکیه گاهم میشی ...
مهتابم !
نترس ! بیا ! من و تو یک برنامه ریزی دقیق لازم داریم ! یک همفکری کاملا منطقی !
اگر لازم باشه حتی تمام برنامه های تا امروزمون و بازنگری کنیم !
و برنامه ای دقیق تر و درست تره که توش جای خالی برای بالانس داشته باشه ! برنامه ای که قابل چنج شدن باشه !
من سر تمام قولها و قرار هام هستم ! شاید فاصله ها که آفت بزرگ بین من و تو هست ضربه های مهلک به ما بزنه ! ولی ما با برنامه ای درست فاصله رو از پا در میاریم !
مهتاب ! من هیچگاه دستت رو رها نخوام کرد به شرطی که در موقع نیاز ، تو هم بیشتر دستت رو فشار بدی درون دستم ! نه اینکه تو ول کنی و فقط از من انتظار داشته باشی که به تنهایی بتونم نگه دارم !
من ادعا نمیکنم که قدرته لایتناهی دارم ! ولی اگر " تو " شعله ورش کنی باور کن تا آخر همه چیز میرم ! با تو شکوفا میشم ! با تو شعله ور میشم ! با تو زیبا تر میشم ! با تو کاملتر میشم ...
مهتابم !
هیچ وقت شک نکن به من ! اینجا زندگی ها اسیر لحظات هستن ! و من هم دچار این رودخانه خروشان که تصمیم های من باید با مسیر این رود هماهنگ بشه ! رودی که در هر لحظه هر کس رو به سمتی پرتاب میکنه !
اگر بد قولی میبینی از ذات من نیست از بدذاتی این رودخانه ست !
رودی که نمیذاره اینجا هیچ کس " خود " واقعیش باشه ... و گهگداری من و شرمنده تو میکنه !
شرمندگی که حتی روی بیانش رو ندارم !
اینجاست که من ازت میخوام تا واژه " درک " رو به یاد بیاری ! درک کنی که من ....
در سخت ترین شرایط روحیت بیشتر دوستت داشتم ! مثل مادری که فرزندش در زندان دست و پا میزنه ولی .....
به امید روزهایی که برای برگذاری مراسماتمون برنامه ریزی کنیم نه از فاصله ها گله ... به امید روزهایی که " من و تو " این خاطرات و مرور میکنیم ! خاطراتی که از همین الانش که هنوز رسما شروع نشده مملو از لحظه های قابل بازگوست !
مهتاب من تو با هم همه چیز و درست میکنیم ! نه من تنها و نه توئه تنها !
فرمول خوشبختی که من برای آیندمون تجویز میکنم !
من + تو - غرور + اعتماد - خودخواهی + درک متقابل + فرصت دادن برای توضیح = خوشبختی
و من دوستت دارم
و این داستان همچنان ادامه دارد ....