~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

فصل تازه

کاملا احساس میکنم

کاملا احساس میکنم فصل جدید در روابط من و تو باز شده !

فصلی که صمیمیت توش موج میزنه !

فصلی که توش از دودلیها کمتر میشه سراغ گرفت

فصلی که تازه به شناخت رفتاری و شناخت گفتاری رسیده شده

دیگه به راحتی از هم نگران نمیشیم چون به نوع گفتار هم آشنا شدیم

فصلی که روان و بدون دغدغه اشتباه با هم حرف میزنیم !

در واقع شدیم خود واقعیمون ! خودی که بدون تعارفات معمول با هم هستیم

فصلی که کاملا فهمیدیم رفلکسهای هم چطوره ! و چگونه صورت میگیره ...

من این فصل نو رو بیشتر از هر نوع رابطه دیگه مون دوست دارم !

کاملا احساس میکنم که تا چه حد دوست دارم ! بدون دغدغه های عدم شناخت ریز شخصیتها !

مهتابم حالا میتونم با خیالی آسوده حرفامو بیان کنم ! بدون استرس

چون کاملا میدونم که مهتاب ماله منه ! کسی که مهتاب رو داره زمین زیر پاشه ...


...

وقتی که واژه هام بیانگر احساسم نیست شاید بتونم با عکسهام حرف بزنم ....




یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من ...

به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو

سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی؟

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم

ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی؟

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم؟ 

 به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

بدست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟

یکدم از خیال من نمی روی ای غزال من  

دگر چه پرسی ز حال من؟

تا هستم من اسیر کوی توأم به آرزوی توأم

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

بدست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟


تنها گاهی دلم ...

امیر مهربونم !

چی بگم که بیان هم دیگه یه ذره حتی یه ذره از فکر پر از یاد و مهر و آرزوی تو شده ی من و هم پاسخگو نیست ... !

عزیزم سوزی که توی دل تو بپاست همه ی وجود من و داره میسوزونه !

تکیه گاه تمام امید ها و آرزو های من ... تنها دلیل دلتنگی های من ..."عشق " من ...  امیرم ...

خدای من چقدر فضا تو سینه ی من گذاشته بودی و من خبر نداشتم !!! چقد جای خالی پر نشده بود و من نمی دونستم ... چقد میتونم یه نفر و دوست داشته باشم و باور نداشتم ... !

 خدایا ببین همه ی اینا رو تو دادی ...! همه ی راه ها رو تو به اینجا ختم کردی ... داشتم کجا می رفتم کجا آوردیم میبینی !... نفسمو با نفس کسی پیوند دادی که دیگه داشتم از پیدا کردنش نا امید میشدم ... !

خدایا ببین حالا این منـــــــــــــــــــم ... منی که سراپام رنگ "عشق" گرفته ... همه ی وجودم خواستن شده نه به هوا ، نه به هوس ، نه به قصد فرار از تنهایی ، نه برای داشتن فقط یه دوشی که بارمو روش بذارم نه ... نــــه ... نـــــــــه...

که برای معجزه ای که "تو" توی قلب من بوجود آوردی ... خدایــــــــــــــــــــــــــا ...........

حالا چطور دلت میاد این معجزه بی اثر شه ؟! چطور دلت میاد اینهمه احساس بی وطن شه ... که "من" و "او" یک وطن شدیم برای عشقی که حد و مرز نمیشناسه ... عشقی که "مهر" و "ماه" و بهم رسونده تا شبها و روز هایی رو بسازن که آبرو بخش "عشق های از یاد رفته " باشن ...

پس راضی به ویرونی این کاخ پر امید نباش ... راضی نبــــــــــــــــاش ...خـ ... د ا یـ ... ا ... !

"امیرم" منم انتخاب خودمو کردم ... بهت هم گفتم برای اولین و آخرین بار برای داشتن یک نفر از همه وجودم مایه میذارم ... این و یقین داشته باش "امیرم" ... !

"امیرم" منم تردیدهای مخربمون رو میشناسم ... از ترس از شکست گریزونم ... اما اما اما ... دلم به همت تو گرمه "امیر" ... گاهی دلم خالی میشه ... فقط و فقط صدای تو و حرفای امید بخش تو آرومم میکنه ... ما از یک نگاه و اسارت محدودیت و احساس بی شناخت و ... به هم نرسیدیم ... که سالها شناخت و اعتماد و پشت سرمون داریم ... ما رو چیزی نمی تونه از هم جدا کنه ... نه شک دارم نه ترس ... پس دو دلی ای وجود نداره ... اما اینکه چیزی مانع رسیدنمون به هم نشه رو ... نمیدونم ... نمیدونم ... نمیدونم ...

"امیر" فقط خدایی که همیشه لطفش تو زندگیمون بوده کمکمون کنه ... بزرگترین آرزوی من ... 

ا مـ ... یـ ... ر ... !

خوشحالم که از طرف من دغدغه ای نداری ... برای من با اینهمه شور و احساس و صداقت و قدرت وجودی تو هم دغدغه ای نمی مونه ... تنها گاهی دلم ... ... ...

"دوست دارم " امیر ... د و سـ ت د ا ر م ...

دوست دارم ...

در هوای تو

حس نوشتن دارم

میخوام تا خود صبح بنویسم !

میخوام رها بشم از قید و بند واژه ها

می خوام به تو برسم ! مهتاب می خوام این سوز دلم این بار تورو هم بسوزونه

مهتاب نفس میکشم ! مهتاب حس میکنم ! مهتاب زندگی میکنم وقتی اسمم رو صدا میکنی

مهتاب احساس قدرت میکنم وقتی به من تکیه میکنی

مهتاب غرور سرتا پای وجودم و میگیره وقتی میگی ............

دارم لحظه لحظه های عاشقی رو زندگی میکنم

دارم پرواز میکنم توی کوی تو ... مهتاب ما به عاشقی رسیدیم ! مبارک باشه ...

نمیخوام هیچ حرف دیگه ای بشنوم از کسی ! نصیحت ها بسه ! من انتخاب کردم ! فقط خدا

می تونه جلوی منو بگیره !

مهتاب تو همه وجود منی !

نه نه !

تو خوده منی !

رنجت ماله منه ! شادیت ماله منه ! روحت ماله منه ! جسمت ماله منه !

نگات ماله منه ! لبخندت ماله منه !

هیچ کس هیچ سهمی نداره ! حتی برای ذره ای از لبخندت !

مهتاب دارم پر میگیرم ! حس میکنی ؟

می خوام اینبار مثل پرستو فاصله ها رو پرواز کنم ! من و تو از اون پرنده کوچک چی کم داریم ؟ که جرات درنوردیدن نداریم ؟ چرا در قید و بند کم آوردن ایستادیم ؟

بسه تردید ! تردید به هر چیز ! حتی کم آوردن عشق ! چرا بترسم از افزونی این حس ؟ بس نیست این سرکوب ؟ من تو مثل اون انسانهای استبداد زده هر روز برای خودمون دشمن جدید تصور میکنیم ! غافل از اینکه دشمن من و تو تصورات خودمونن !

من و تو به حدی از کمال و شعور رسیدیم که امروز بتونیم بدون غدغه انتخاب کنیم و کردیم !

پس این دو دلی ها برام بی معناست !

نمیخوام مثل بچه ها بگم اگه تو نباشی خودم و دار میزنم ! نه !

ولی برای منم مثل توئه

این رابطه راه رفتن روی لبه تیغه که اگر تموم بشه و به سلامت به انتهاش برسیم خود بهشته

ولی اگر بیوفتم قعر جهنم منتظرمه

دیگه زندگیم بدون تو فقط گذروندن ثانیه ها خواهد بود ! نه بیشتر نه کمتر ....

مهتاب نترس دوش به دوشم بیا ! من اگر چیزی رو بخوام برام فراهم میشه ! این از الطاف پروردگار به من بوده ! تا امروز هیچ موضوعی نبوده که من بخوام و خدا به من لطف نکنه !

حالا این بزرگترین خواسته من از خداست !


وجود تو ....



نترس دوش به دوشه من بیا !

مهتابم رمز ما ، دوستت دارمه !

مهتابم کنارتم ! همیشه هر جا هر وقت  !

مهتاب دیگه از جانب تو هیچ دغدغه ای ندارم ! پس از جانب من هیچ دغدغه ای نداشته باش ....


کمی عاشقانه ...

ای بهترین بهانه برای نوشتن !

ای زمزمه شیرین شبهای دوری

ای نغمه دلتنگی ! 

ای صدای خوش ترانه

ای نوای دلنشین یک خاطره دور

ای هم آوای چلچله !

ای همسفر کوچ پرستو

ای آشنای کهنه !

ای هم آغوش خواب قناری

ای فاتح قله های شب

ای دوشادوش قاصدک

تورا من چشم در راهم 

ای همصدای دلتنگیهای شبهای بی صدا

ای همنشین احساس شیرین لحظه های بی کسی

ای فریاد خفته ء حنجره در پای قاب خالی پنجره 

ای شب نشین دلهای خسته ...

ای بغض خسته

ای روشنایی بخش جاده های ظلمت

ای هم نوای عاشقان

ای دورنمای غروب بی انتها

تورا من چشم در راهم






 


گل بارون زده من ...

گل بارون زده ی من
 گل یاس نازنینم
 می شکنم ، پژمرده می شم
 نذار اشکاتو ببینم
 تا همیشه تو رو داشتن
 داشتن تمام دنیاست
 از تو و اسم تو گفتن
 بهترین همه حرفاست
 با تو ، با تو اگه باشم
 وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر می شن از تو
 وقت غم خوردن ندارم
ای غزلواره ی دلتنگ
 که همه تنت کلامه
 هنوزم با گل گونه ت
شرم اولین سلامه
 ای تو جاری توی شعرم
 مثل عشق و خون و حسرت
 دفتر شعر من از تو
 سبد خاطره هامه
 ای گل شکسته ساقه ، گل پرپر
 که به یاد هجرت پرنده هایی
 توی یأس مبهم چشمات می بینم
 که به فکر یه سفر به انتهایی
 سر به زیر دل شکسته ، نازنینم
 اگه ساده ست واسه تو گذشتن از من
 مرثیه سر کن برای رفتن من
 آخه مرگ واسه من از تو گذشتن
 گل بارون زده ی من
 اگه دلتنگم و خسته
 اگه کوچیدن توفان
 ساقه ی منم شکسته
 می تونم خستگیاتو
 از تن پاکت بگیرم
 می تونم برای خوبیت
 واسه سادگیت بمیرم
 با تو ، با تو اگه باشم
 وحشت از مردن ندارم
 لحظه هام پر می شن از تو

وقت غم خوردن ندارم


ممنونم ...

امیر مهربونم ... عشق بزرگوارم ... مرد بخشنده ی من ...

روشن بینی و دید وسیعت باز هم و باز هم متحیرم میکنه ! امیر تو خیلی بیشتر از تصورم پخته و آگاهی !!! عزیزم اگر کتابهای "زنان ونوسی و مردان مریخی" و "رازهایی که مردان باید در باره ی زنان بدانند" و توصیه به خوندن میکنم نه برای اینکه در تو کم و کاستی دیده باشم که اتفاقا از دانسته هات همیشه متحیر میشم ! به این دلیله که باخوندن این کتابا با یه زبون مشترک که کتاب بهمون میده با هم صحبت کنیم چون خیلی وقتا ممکنه هردومون یه مقصود داشته باشیم اما جملاتی که به کار میبریم متفاوت باشه و این باعث شه که با هم دیر به مقصود حرفمون برسیم و این مسئله ایجاد تنش کنه !

امیرم تو با حرفات ، نوشته هات ، پیش بینی مسائلی که ممکنه در آینده پیش بیاد و جویای راهکار بودنت بهم ثابت کردی چقدر از این بابت یه مرد با تجربه همراهمه که همه جوره میتونم بهش تکیه کنم ...

امیرم تو نگرانیهای من و به خوبی حس میکنی و دست پری برای رفع نگرانیام داری ! من از بدون حرف شدن رابطمون نگرانم ! وقتی دلم از دوری تو پر باشه و تنگ ... و دیگه واژه ای نمونده باشه که گفته باشم ... و چون بیزارم از تکرار ، سکوت کنم و تو سکوتم رو روی دور شدنم بذاری ... وقتی من نزدیکتر از همیشه بهت هستم ...

عزیزم با بینش باز تو نگران چیزی نیستم ! گاهی نگران خودم میشم مبادا حرفی و نزنم و تو دلم بمونه و این حرف بعدها گلومو بگیره ، اما خدا رو شکر هیچ وقت اینقد راحت نبودم و اینطور آزادانه حرفامو به زبون نیاوردم که با تو هستم ... پس اینم جای نگرانی نداره ...

اینکه چطور رابطمون و مدیریت کنیم که از آسیبهایی که امکان بوقوع پیوستن دارن دور بمونه نکته ی خیلی مهمیه که بارها و بارها بهش اشاره کردی ... صحبت کردن ، خوندن کتابا و مقاله ها ، رفتن پیش مشاورها و ... همه راهکاراییه که در یه سطح باید مهم تلقی بشن نه اینکه تا به نهایت مشکل برسیم بعد بریم پیش مشاور ! که هر موقع لزومش حس شد باید از دید یه شخص سومی که کاملا بی طرفه به خودمون و رابطمون نگاه کنیم و اون مشاور بازم مارو به حل مشکل هدایت میکنه نه اینکه مشکل و برامون حل کنه پس به خواستمون یعنی "مشکلاتمون و فقط خودمون حل کنیم" دقیقا عمل کردیم .

امیرم دیشب بحثی برای نوسانات احساسی و رفتاری خودم داشتیم که قرار شد مفصلش و اینجا برات بنویسم . سعی می کنم چند روز آینده اینجا برات با کمک اون کتابا مطرح کنم تا یه وقتایی بیشتر از درک شدن و هم با هم تجربه کنیم .

الان داشتیم یه تنش خفیف و با هم تجربه می کردیم ! امیرم ببخش اگه گاهی سرسختی نشون میدم تا رسیدن به خواستم ! من یه خیال آسوده میخوام برای آرامش داشتن و آرامش دادن ! شاید این برای تو مسئله ای نبود که بخوای جزییات محل زندگیتو بهم بگی یا نه ، اما من برام مسائل دیگه ای با این طفره رفتن از گفتن پر رنگ شد ! که خب با جواب تو مسئله برام حل شد !

امیرم باید برای شبی که ازش گفتی و اون حس قشنگی که با هم دور از هم تجربه کردیم ازت ممنون باشم ... توام به همون نسبت در تجربه ی احساسات قشنگ من موثر هستی ...

ممنونم به خاطر همه ی مهربونیات ... برای حضور گرمت ...  برای عشق صادقانه ات ...  

زندگی ....

زندگی رسم خوشایندی است . …
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی، تجربه شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. 


زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد .
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیما است .
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهایی " ماه " 
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است .
زندگی مجذور آینه است .
زندگی گل به توان ابدیت،
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما ،
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست. 


هرکجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟ 


من نمی دانم!
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد 


چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد ... 

برای دلتنگیه امروز ...

نامه سوم رو با نام و یاد خدای بینمون آغاز میکنم ...


مهتابم باز هم سلام !


روزها دارن میان و میرن ! مثل همیشه نه کمتر نه بیشتر

تنها چیزی که هر روز بیشتر میشه شناخت روحیات هردومونه !

شناخت و اطمینان قلبی بینمون ! 

مهتاب شبهای بی طلوع من !


قولها و قرارها رو گذاشتیم ! نکته ها رو گفتیم ! برنامه های ابتدایی رو گفتیم ! همه و همه ...


امیدومون فقط به خداونده ! امیدومون به پروردگاره بزرگه !

مهتاب جان !


نوشته و قولها و دلمشغولی های من و به زیبا ترین شکل ممکن پاسخ دادی !


ازت بینهایت ممنونم !


مهتابم ! صدات برام به وسعت آسمانهاست و عمق صدات برام به اندازه همه دریاها ...


وقتی بیقرار میشم تنها صدای دلنشین و محکم و با وقار توئه که آرومم میکنه !


اطمینانم و به آینده دو صد چندان میکنه !


مهتاب !

دیشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود !


شبی که بی دغدغه کنارم بودی ، کنارت بودم ! با وجود کیلومترها فاصله ! ! !


دست بر سرم کشیدی اشکام و پاک کردی ...


مهتاب میاد روز و شبی که کنار هم باشیم و فاصله های زمینی رو هم فتح کرده باشیم ! 


نگران هستی ! میدونم ! نگران روزمره گی ! روزمره گیه عشق بینمون !

اگر امروز دچار این دغده شدی من از ابتدای عشقمون به فکر این مشکل و طبیعتا چاره و راه حل این موضوع بوده و هستم !


ولی با کمال اطمینان بهت میگم ! نگران این موضوع نباش ! با کمک هم میتونیم این مشکل رو برطرف کنیم ! با تنوع در رفتار و گفتار و ...


با گرفتار روزمره گی نشدن در نوع ارتباط و برخوردها میشه هر روز پر نشاط بود ...


وقتی به فکر مشکلی باشی خودبه خود راه حل هم گیرت میاد !


شاید الان متوجه شدی که چرا من از مشکلات آینده می نویسم !

شاید متوجه شدی که من برخلاف عرف رایج همه ارتباطات عاشقانه از همین امروز دنبال مشکلات و راه حل های برطرف کردن اونها هستم !


مهتابم ! نگران نباش ! روز اول دستت رو به من دادی و گفتی هرجا بری منم باهات میام ....


دستی که به امانت ازت گرفتم و قول دادم ! پس بیا که هنوز به ایستگاه اول سفرمون نرسیدیم ...


مهتابم نذار خوره مشکلات توی ذهنت راهی داشته باشه !

نذار فکرها و حواشی موجود از پا بندازدت !


من و تو دو نفر انسان کامل هستیم !

قول دادیم که نوسانات حق شکست مارو ندارن !


در قاموس ما شکست بی معناست 


مهتابم ! عشق من و تو عشق خیابانی و یک نگاه و یک حرف و یک لحظه نبوده !


عشق من و تو 5 سال طول کشیده تا به بلوغ برسه !


تا بیان بشه و تا راه باز کنه ...


عشقی که امروز به درختی تنومند تبدیل شده ! و نسیمهایی اینچنینی از پا در نخواهد آمد !


مگر اینکه من تو سهل انگاری کنیم .... به درخت عشقمون آب ندیم ! کود ندیم !


مهتاب


تا آخرین حد توانم برای درخت عشقمون همه کار میکنم ! تا پرندگان بیان روش و آواز عشق بخونن !

تا کبوترا روش لونه کنن !


تا سایبون خسته گی های تنهایی هامون باشه ...


تا فرزندانمون روش تاب درست کنن ! بازی کنن !


مهتاب زندگیم !


میدونم دچار دوری ها و فاصله ها هستیم !

شاید اگر لختی فرصت با هم بودن بود الان این دلشغولی ها رو نداشتی

چنان غبار دلتنگی ها رو از رو دلت میشستم که فکر همه دنیا از سرت بیرون بیاد !


مهتابم ! عشقم !


بدون اگر تو شور و نشاط داشته باشی من 80 ساله دیگه هم همینی که امروز و دیروز بودم همچنان خواهم ماند !


فقط کمی نشاط و شور میخوام !


مهتاب نگران نباش ...