~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

دل ریش ...

پرسیدن حال دل ریشم بگذارید


یکدم بغم و محنت خویشم بگذارید


یاران بمیان من و آن مست میایید


گر میکشد آن عربده کیشم بگذارید


گویند که بیش آر صبوری بغم عشق


کی می رود این کار ز پیشم بگذارید


روزی که برید از ره کشته عشقش


آنچه از دو سه روز از همه پیشم بگذارید


وحشی صفتم جامه صد پاره بدوزند


چسبیده بزخم دل ریشم بگذارید

شب است و یاد تو ...

سخته دلت پر از حرف باشه و نتونی بنویسی

یا بنویسی و پشت سر هم پاکشون کنی ....


دلم خیلی تنگه شبهای در کنارم بودنته ...

ماهگردی متفاوت

مهتاب !

زیبا ترین ترانه زندگیم شام مهتابه که تو توش کنارم نشستی ....


و من با تو به قله ای رفتم که فقط توش مهتاب رو ببینم


مهتابی که هر روز برام زیباتر میشه ....


این روزها روزهای نمیخوام بگم که سخت بلکه واقعی تریه ...


روزهایی از عینیت یک زندگی واقعی که توش خشکی های زندگی نمایانه !


روزهایی که ما قبلا دیده بودیم ... دقیقا روزهاییه که ما ازش خوشمون نمیومد و برامون اهمیت نداشت !

چون من و تو میخواستیم ما بشیم ... و شدیم ...


امروز 14 ماه تموم شد و 15 ماه ما شدنمون در حالی شروع شده که سخت در جنگ هستیم ! نه با خودمون ... با ناملایمتی های روزگاری که با هیچکس خوب نیست و هر کسی رو به نوع و طریقی داره مچش رو میخوابونه ...


مهتاب زندگیم ! میدونم پا رو خیلی از خواسته هات گذاشتی ! نه فقط اینکه پا گذاشتی بلکه با خیلی چیزا مبارزه کردی ...


فکر نکن که بی اطلاعم ! نه خوب میفهمم ! تمام فشار هایی که روی تن نحیفت هست رو میدونم ! و چون میدونم و میدونستم تا این حد کلافه بودم !

دچار آشفتگی بودم ! چون تو از منه من بالاتری ... ! آره بالاتری و این شعار نیست ! خود واقعیته ...

مهتاب من ! روشن باش و بتاب ، که همه دنیای من از تو نور میگیره ...

مهتاب من میدونم بزرگیت رو و درک میکنم عذابی که از آشفتگی من میکشی ...


نمیدونم ... اومده بودم ماهگرده مونو تبریک بگم ولی حجمه مشکلات این روزهامون سر بحث رو به بیراهه برد !


تبریک میگم ماهگرد عشقمون رو .... عشقی که براش از همه وجودمون سرمایه گذاشتیم و پاش واستادیم ...


این شبا خیلی دلم تنگته ! بهت میگم و تو براش دنبال دلیل میگردی ...


دوست داری اینجا بهت بگم بی معرفت ؟ آخه دلتنگی دلیل میخواد ؟

نه ! دلیل نمیخواد و اگر دلیل بخواد اون آغوش پر از آرامش و گرم توئه ...


دوستت دارم .... به همون سادگی 14 ماه پیش که بهت گفتم ...


دوستت دارم


آمدی جانم به قربانت

وقتی حرف از نیومدن میزدی دلم خراش برمیداشت

اما میدونستم که تو هم زخمی هستی

از دلم نمیومد درد خراش دلم و با تو تقسیم کنم

میدونستم سرما بهونه ست که نیایی

ولی میدونستم اگه نمیایی حتما دلیل بزرگی داری ...

اما امان از دل

امان از دل

امان از دل که باورش نمیشد حرف زبونت و ...

شاید چون دلمون با هم تبانی دارن ! بدون اینکه حتی خودمون بدونیم ...

به زبون هم گفتم بهت اما برای روزها و سالهای آینده مون مینویسم تا همیشه باشه

شب قبلی که گفتی کجایی الان ؟ و من گفتم دم در !

دلم هری ریخت ...

با شک اومدم خونه ! دلم گواهی میداد که تو اتاقمی ...

با هول عجیبی اومدم تو اتاق و منتظر بودم که از توی تاریکی بیایی تو بغلم ...

اما خبری نبود ! برام مسجل شد که فقط توهم بوده !

دیگه فکر اومدنت و نمیکردم ! دیگه برام مسجل شد که نمیایی ! حتی با سوتی محمد !

بینهایت دوست داشتم که باشی ! از طرفی هم واقعا راضی به اذیت شدنت نبودم

راضی نبودم توی اون سرما رنج راه و تحمل کنی ...

شب به من شب بخیر نگفتی ...

گفتم شاید بی حوصله ای

خوابیدم و بیدار شدم ! نه بیدار نشدم بیدارم کردی !

مثل یه رویا ....

مثل یه خواب

نفهمیدم از کجا اومدی !

اینقدر هول شدم که گفتم چرا اومدی ؟ !

وای انگار دنیا رو به من دادن ! انگار تمام دنیام اومده ! چرا انگار ! نه خود دنیام اومده بود !

برای من اومده بود ! به خاطر من اومده بود !

وای

کاش الان اون لحظه بود .....

کاش الان اون صبحی بود که یکی از نا هنگام ترین و بی دلیل ترین تعطیلی ها رو اداره گذاشت ! انگار اونا هم فهمیده بودن که عزیز من تو راهه !

تعطیل کردن تا با خیال راحت پیشت باشم ....

اومدی !

به همین راحتی برای من و با هزار سختی و دشواری راه برای تو .....

تولدم بهترین تولد زندگیم شد ...

تولدی که با پوست و گوشتم احساس کردم که منم هستم !

نه اینکه تا حالا نبوده باشم ! نه بودم

ولی جای بودنم این بار فرق میکرد

اینبار تو قلب یک زن ....

یک قلب که اعتقاد دارم پاکترین قلبهاست ... و چقدر خدا من و دوست داشت که این پاکترین رو به من امانت داد ....

وقتی کادو ها رو باز میکرد بیتا .... دونه دونه کادو هات که جای من و تو قلبت نشون میداد ...

وای ....

حریصانه و خودخواهانه میگم که باز هم میخوام ! نه برای کادو و جشن تولد ! بلکه احساس ناب اون لحظات رو ...


ازت ممنونم


چیزه دیگه ای ندارم در مقابل اینهمه احساس و زیبایی برای بیان


فقط ممنونم ازت


                                                                   فقط همین

برایم بهانه ی زیستنی ...

وقتی داشتم واسه چطور خوشحال کردنت توی روزی که بیشتر از هر کسی تو دنیا واسه من با ارزش و زیباست فکر می کردم و برنامه می ریختم مدام دلم میلرزید مبادا نشه ..........

 نکنه نتونم تمومش کنم .... 

نکنه اونطور که می خوام نشه .........

 یعنی میشه با همکاری مامان باباش بی خبر ازش برم ...

دلم آتیش می گرفت بهت می گفتم نمیام .... 

می دونستم چقد دوست داری باشم ...... 

می فهمیدم وقتی میگم سرده و نمیتونم بیام چقد تو دلت غمگین میشی اما چقد دلت بزرگه که هیچی نمیگی اما دوستداشتم وقتی میام بتونم لحظه ی بی مانندی و تو چشات ببینم .......

وقتی بدونم 12ساعت بدون نگرانی از وضعیت من توی راه ...

 از چطور حمل کردن وسایلم ...

 یه هو چشم باز کنی و من و جلوت ببینی ......... 

بی انتظار کشیدن زمان رسیدن که میدونم اونم قشنگه اما غافلگیریش قشنگ تر ........

وقتی تو راه بودم مدام چهرت و بعد دیدنم تصور می کردم .... 

"می رم تو اتاق .... از خواب بیدارش می کنم .... بغلش میکنم ...... بوسش می کنم و ......"

همش خدا خدا می کردم یعنی میشه ....

 تموم اون راه سخت و با این فکر آروم میشدم ....

آخر این راه تویی که اینبار فقط منم که بی صبرانه منتظر دیدنتم .... 

و تو دلتنگ از دوریمون ... 

دونه دونه ی بافت لباست و خیال بافتم از لحظه ی دیدنت تو اون لباس .... 

وقتی رضایت و تو چشات ببینم .... 

وقتی عشق و تو هدیه ام ببینی ....

 وقتی لمس کنی چقـــــــــــــــــد دوست دارم ......

چقدر دوست دارم امیر ........ 

 

مرسی که این اندازه خـــــــــــوبی ...........

مرسی که دنیای من و روشن کردی ..........

 مرسی که دنیا اومدی ...........

"تولدت مبارک"عشق من .............

تولدت مبارک امیــــــــــــــــــــرم ...........

تا بی نهایت "دوووووووووووووووووست دارم" ............

 

 

وقتی برای دلتنگی ....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوست داشتن زیباست


بسکه لبریزم از تو، می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها


بسکه لبریزم از تو، می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم


آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

یلدای ما ...

امیرم

بهترینم ... 

 عزیزترینم ... 

بی همتا ترینم .....

دلم واسه صدا زدنت تو خونمون تنگ شده بود .....

1هفته نیس از پیشم رفتی اما دلم قد طولانی ترین لحظه های دوریمون تنگه ....

هیچی جایگزین عطر تنت تو آغوشم نیس .......

هیچ آهنگی آرامش بخش تر از طنین صدای نفسات تو گوشم نیس ...

تو همه ی قلب من شدی امیر ........

 شاید یه وقتایی دلم گرفته و تار شه ...

شاید چشام تو تاریکی قلبم کم سو و بی فروغ شه .....

 اما میدونم به محض اینکه هوای دلم روشن شه این تویی که تو قلبم میدرخشی و تاریکیا رو ناپدید میکنی آرومه قلبم ... !

فدای دل مهربونت بشم ...

 زحمت ها رو تو و خونواده ی بی نظیرت کشیده بودین امیرم ...

وقتی ازاون راه دور زحمت راه و بجون خریدین و با محبت فراوونتون پیشمون اومدین ...

زحمت و مامان گلت کشیده بودن که از دلمه های خوشمزه و باسلیقه گرفته تا مسقطی باعیار و آجیل پر مغز و عالی و باسلوق و و و همه ی خوردنیای اون شب و حتی کلم برگهایی که باذوق واسه اون شب آماده کرده بودن ...

زحمت و خواهر مهربون و خوبت کشیده بود با کادوپیچ کردن و هدیه های قشنگش و لطف اومدنش ...

زحمت و تو مهربونم کشیدی که واسم یه عالمه چیزای خوشمزه و قشنگ آوردی ...... یه عالمه شوکولااااات به به به ....

چه بابایی خوبی هستــــــــــــی می دونستـــــــــــــــــــــــــــــــــــی ؟

امیرم ... حق با توه ....... روز به روز به دانسته هامون تو بهتر بودن با هم  اضافه میشه ....... حتی با سخت ترین تجربه هایی که داریم میکنیم ... حتی با اتفاقی که افتاد و بذا دیگه هیچ وقت ازش حرف نزنیم حتی با خودمون ...

بهترین و عزیزترینم ...

سال قبل ، شب یلدا به هم میگفتیم "یعنی سال دیگه این موقع کجاییم ... !"


خیلی دوسمون داره امیر ...... خیلـــــــــــــــــــی...


به امید شب یلدای دیگه که تو خونمون باشیم .....

                                                                       «آمیـــــــــــــــــــــن »


خیلی دوست دارم امیر ......... خیلـــــــــــــــــــی ...

ماهی دیگر ...

همسرم ....


ماهی پر تلاطم رو پشت سر گذاشتیم


ماهی که گذشت با تو شروع شد و با تو تموم شد ! با اومدنم برای رسوندنت شروع شد و با شب یلدای خاطر انگیز تموم شد !


با دو خاطره بد برای هر دومون یا بهتره بگم با دو تا درس زندگی که اثرش هنوز روی قلب جفتمون هست !

اثری که شرمندمون کرد و تلنگری به هر دومون زد !

یادمون انداخ که ماله هم شدن شوخی و خنده نیست ! وقتی یا علی گفتی باید بگذری ! باید ببخشی ! باید کوتاه بیایی ! باید با لجبازی ها فاصله بگیری ! باید به یاد داشته باشی !


و هزارن باید دیگه ! 

نازنینم ! دو اتفاق که افتاد یادآور دوست داشتنهامون بود ! یاد آور این بود که من تو با احترام شروع کردیم و شعارمون احترام متقابل بود ! شعارمون حفظ حرمتها و حریمها بود ...


نازنینم ! مهتابم  ...


روزگار سخته !


روزگار فراز و نشیب داره !


من و تو تنها تکیه گاه های هم هستیم ! من و تو گردنه های بزرگی رو گذروندیم !

 

اینها باید حک بشه در ذهنمون ! من و تو حق لج بازی نداریم ! من و تو باید برای عذر خواهی از هم بعد از بروز بحران زودتر از اون یکی قدم برداریم !


اینها چیزهایی بود که هر جفتمون کوتاهی کردیم !

 

و اما ...


مهتابم ...


دوست دارم و تو میدونی !


دوستم داری و من میدونم ! 


هنوز رگه هایی از قدی زمان تجرد در وجود هر دومون هست ! من منکر نیستم و تو هم منکر نباش ! بیا با کمک هم این در وجود هم برای هم بکشیم ...


بگذریم از دو رویدادی که در رابطه با اون حرفها بسیار زدیم ...


بیشتر برای ثبت در لوح خونه مون نوشتم تا شاید در آینده به دردمون بخوره ! هرچند که امیدوارم هیچوقت بهش نیازی نداشته باشیم .


باز هم یک مناسبت دیگه رسید و باز هم یکی از آرزوهای دیگه مون رو خدا برامون برآورده کرد !


شب یلدا !


یلدایی که پارسال آرزوی امسال و داشتیم که در کنار هم باشیم !


یلدایی که زیبا ترین خاطره های من شد !


یلدایی که تا قبل از امسال خیلی برام مهم نبود ولی امسال عجیب برام مهم شده بود


چون من پارسال قول داده بودم ! چون دوتا بحران رو گذرونده بودیم ! احساس میکردم نیاز مبرم هست به اینکه این جشن رو برگذار کینم ! هرچند که یادمون رفت که عکسی به یادگار بندازیم ...


باز هم مهر مامان ! بازهم محبت آبجی باز هم داداش مجید ! و خواهر گلم ص ...


باز هم زحمتی که مامانم و آبجیم و تینا کوچولو و محمد کشیدن و منو همراهی کردن ...


از هدیه های مامان ممنونم ! از انگشتری که بابا داد و برام دنیا دنیا ارزش داره ! خصوصا که از انگشتشون درآوردن و دادن ...


تا آخرین روز عمرم ازش نگهداری خواهم کرد و به یادگار خواهم داشت ...


از همه و همه ممنونم . از تو که میدونم چه تلاشی میکردی ... از تمام زحماتی که خودت کشیدی ! از همه چی و همه کس ممنونم .


که اولین یلدامون شیرین ترین یلدا بود ..


                                           دوستت دارم بهترینم

تویی



شب شکــــــنم به عشق تو ... هنوز ماه من تویی

عشـــــــــــق تو شد گناه من ... رمز گناه من تویی


قبله عشــــــــق من شدی ... لحظه عاشقی من


عـــــــــطر خوش ترانه ای ... شرط نگاه من تویی


تو عمق سلول نگات ... اســـــــــــیر و زندون توام


خوشم به حبس این نگاه ... که اشتباه من تویی !!