~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

چه زود اما چه دیر گذشت ...

امیرم .........امیرم ............. امیــــــــرم ...

امروز سالگرد اولین روز شنیدن صدامونه ..........

فکرش و کن ....... !!!!

باید بارون بیاد ..........

باید رنگین کمون در بیاد .........

اونم نه هر رنگین کمونی ... که رنگین کمونی که کمتر مثشو میشه دید ... وقتی از یه گوشه آسمون شروع شده بود تـــــــــــــــــــــــــــــــــــا اون گوشه آسمون .......

من باید اون و ببینم و ازش فیلم بگیرم .....

بیامو بذارمش تو فیسبوک و بعد ....

تویی که بعد ازبیشتر از چهار سال شناختن و آشنا بودن بیای با زور و زحمت بگی "کاش صداتم تو فیلم بود!"

و بعد ، من با خالی ترین ذهن از هر فکری فقط برای خوشحالی کسی که برام عزیز بود بیام و بگم "گراهام بل مشکل و حل کرده" و بعد دونه دونه شمارمو برات نوشتم و تو ........

زنگ زدی و به اولین کسی که خبر دایی شدنت و دادی من بودم ..........

شاید اگر اون روز بارون نمیومد ...

رنگین کمونی نبود ....

فیلمی نبود...

فیس بوکی نبود...

الان من و تو هم جز همون آشناهای دور نبودیم ....

اما شاید اگر هیچ کدوم از اینا هم نبود ...

اونی که هست ...

همونطور که نشون داده ...

باز از یه راه دیگه ...

با یه بهونه ی دیگه ...

با یه وسیله ی دیگه ...

باز ما رو به این راه میکشوند ...

دیشب ، شب سخت اما عزیزی داشتم ... دیشب برای هر دوی ما مسلم شد که موانع درشت از سر راهمون برداشته شده ... که از ابر و باد مه و خورشید و فلک همه دارن ما رو به این سو رهنمون میکنن ... ای کاش تموم این پیام های کائنات رو به درستی شنیده باشیم ...

امیر قلب تو الان با ارزش ترین اندوخته ایه که تو دنیا دارم ... گرانبها ترین تعلقی که میتونم پیدا کنم ... بزرگترین اعتمادی که میتونم تو دنیا بدست بیارم تو سینه ی توه ... مهر تو ... عشق ورزیه تو ... بودن تو ...

امیر همو به عنوان مجموعه ای از خطاها و خوب ها پذیرفتیم ... داریم رو به سمت ساختنی میریم که آسون نیس... 

 امیر من یقین دارم که تو از من قوی تری ... بزرگتری ... بخشنده تری ... با فکرتر و محکمتری ... 

 اگر من خودمو بعد از تو میبینم نه بخاطر کم بودن و کم دیدنم که به خاطر بزرگ دیدن توه ... اگر از اعتماد میگم نه بخاطر بی اعتمادی به قلب تو یا قلب خودم که از اعتماد بیشتری که به قلب تو نسبت به قلب خودم دارمه ... اگر از نگرانی میگم نه به خاطر نگرانی از دستای تو که دلواپسیم از گنجایش دستای خودمه ...

امیر ... شاید اگر تو نبودی ... هر کس دیگه ای بود ... شاید اگر اینقدر دوست نداشتم ... اینقدر دلواپس نبودم .......

آخ امیر که الان فقط یه بغل گرفتن تو آرومم میکنه و بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس ...

حرفای چت دیشبمون و پست قبل برای یادگاری و موندگاری گذاشتم ...

روزی که تولد تینا رو بهم خبر دادی کی فکرشو میکرد شب تولدش یه سال بعد شب تولد حس بی دغدغه ی بهم رسیدن ما باشه ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد