~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

تنها پناه من ...

"گفتی که منم نقطه ؟! نه جانا کم از آنم                 درهیچ نگنجم که من از کم نگرانم 

 دانم که در این تاب عطش ، تاب نیارم                    نه آب نه چشمه نه کبود ابر سیاهم 

 نه خاک و نه آتش نه کویر کمتر از آنم                    من هیچ نیم ، هیچ در آن نقطه تباهم 

                                          بگذار در این تاب دگر تاب نیارم " *

 

 امیرم ! همدردم !  

 وقتی مینویسی ... وقتی لحظه لحظه های دلتنگیتو مینویسی ... تو خالی میشی و من پر میشم ... تو آروم میشی و من بی قرارتر میشم ... تو سبک میشی و من سنگین تر میشم ... می فهمی ؟ ... میدونم که منم با تو همین میکنم !!! چه کنیم عزیز دلم که همین خونه رو فقط داریم که توش باهم بی قرار و برقرار میشیم  ... 

خونمون چه شور و حرارتی داره امیرم میبینــــــــــــــــــی ؟! کاش هیچ وقت از این تپش نیفته که تپش خونمون تپش قلب منه و من با نبودنش حتی با کند شدنش میمیرم ... میمیرم ... میمیــــــــــــــرم ...

امیرم چقدر لطیفن نوشته هات ! چقـــــــــــــــــــــدر زیباست بیان احساست ... چه تعابیر غمگینی ! دلم میلرزه ... بچه گنجشک ... کبوتر نحیف ... ماهی صید شده ... تشنه در کویر  ...  عاشق دور افتاده ... اسیر در بند ...!

 امیرم قلمت روون و قویه عزیزم اما ما ، هم اینها هستیم و  هم نیستیم ... مهربونم ، همه امیدم ، عشق و آرزوی من ! ما اونقدر روحمون بزرگه که قد همه فاصله ها وسعت میگیره و بهم میرسه و قد همه دلتنگیا صبوری میکنه تا بهم برسیم ...

منم گاهی اونقد بی تاب میشم که هیچی بهم تاب و توان نمیده ... حتی صدای تو  به خصوص عکسات  بی قرار ترم میکنه ! فقط به خودم میگم صبر کن که بهترین چیزا تنها با صبر به دست میان و "امیر" بهترینه بهترین هاست که باید با صبوری به دست بیاریش ...

امیر من ! ... ما اونقدر توی عشق هم غرقیم که درست مثه یه غرقه در آب بی دفاع و بی پشتیبانیم (بعد از خدا) ... که جز همدیگه هیچ حامی ای نداریم  ... که اگه من به تو بد کنم تو به من بد کنی هیچ تسکینی نداریم ... که اگه هر کدوم از ما دیگری و تنها بذاره دیگه هیچ یار و یاری ای براش نمی مونه ... هیچ آرامشی براش نمی مونــه ... نمی مونــــه ... نمی مونــــــه ...

همه کس من ! همه ی وجود من ! امیر من ! پناه من باش که میخوام با همه ی وجودم پناهت باشم ... با هست و نیستم  آرامش بخشت باشم ...

از تو ، اگه گاهی هم ندونسته و ناخواسته دلی ازم رنجوندی به خودت پناه بیارم ... به خودم پناه بیاری ...

خستگیامو جز تو به هیچ کس نگم ... جز من به هیچ کس نگی ...

جز تو هیچ گوشی و محرم و دستی و مرهم ندونم ... که ندونی ...

که من باشم و تو باشی ... و دنیا دیگه هیچ در هیچ ...

باشه امیرم ؟ پناهم میشی ؟! همه دنیام میشی؟! اگه ازت رنجیدم آغوشت و باز میکنی تا بیام تو آغوش خودت گریه کنم ؟! آره امیــــرم امیـــــــرم امیــــــــــــرم ... ؟! 

----------------------------------------

*شعری که  گذاشتی قشنگ بود دوسش داشتم واسه مجید فرستادم در جوابش این و سرود واسم فرستاد ! ... اینقد گریه کردم اس ام اسش و خوندم  ! ... یادگاری گذاشتم واسه خونمون ... یادگاری از داداشم ...

آنسوی این امواج ، ساحل آرامش ما هم نزدیکه امیر من ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد