~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

لحظه ای از حضور تو ...

تشنه ترین مرد زمینم

برای نوشیدن لحظه ای از عطر حضور تو .....


گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا           گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست   گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست

گفتم که در این راه کو نقطه آغاز ؟                گفتی که تویی تو ! خود پاسخ این راز


شب مهتابی امشب دوباره ....


شبی که باز هم عجیب ترین دلتنگی های عالم رو توی قفسه سینم احساس میکنم

احساس گنگ و مبهم تنها خاطره حضورت

احساس گس لحظه خداحافظی

احساس شیرین تنها نگاهت

احساس مبهم دستات !

احساس رفتن تا آخر دنیا 

احساس پرواز یک پرنده کوچک سبکبال

احساس یک بچه گنجشک که چشم به انتظار مادر ی صدا ، بی تحرک ! چشم به آسمان لانه دوخته ...

احساس انتظار یک کبوتر نحیف ، پشت یک قاب خالی پنجره که چشم به آمدن معشوقش دوخته ...

احساس یک ماهی که در ساحل به دست صیاد افتاده و با تقلای بی حاصل، تشنه یک قطره از دریاست

احساس یک تشنه که در کویر ، هنوز به امید یافتن برکه ست ...

احساس یک عاشق که دور افتاده از معشوق ...

احساس یک اسیر که در حسرت دیدن خورشید پشت دیوار ، به اندازه خود خورشید میسوزه ...

احساس سرکوب شدن یک حنجره که به فریاد میرسه ....

احساس سفر در خلاء ، بی هیچ صدایی ! سکوتی تا بینهایت

احساس یک ظلمت تا مرز بی انتها ....


وقتی تنها راه رسیدن به تو بستن چشم است و فارغ شدن از جسم


پرواز روح است و فغان دل ...


داد از این جدایی ....


امان از فاصله ....


امان از قلب بی تاب !





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد