وقتی که تا حدی از دوست داشتن پری که حتی نفس نمیتونی بکشی
وقتی که به حدی در هوای یار هستی که زمان از دستت خارج میشه
وقتی که تا اندازه ای ذهنت پر از عشقه که حتی مکان رو فراموش میکنی
وقتی که به قدری به مهتابه شبهات نزدیکی که فاصله رو از یاد میبری
وقتی که ... وقتی که ... وقتی که ...
ماه من ، همه زندگی من ! بدون و بدون تا آخرین روز تا آخرین ثانیه ها وقتی که شماره های باقیمانده نفسم به اندازه انگشتان دستم رسید
زمانی که من یارای گرفتن دستت رو نداشتم
آخرین خواسته ام گرمای دستان تو و نگاه توست ...
ماه شبهای بی کسیه من
آخرین و بالاترین امید روزهای من
کنارت خواهم بود تا برای همیشه خوشترین ترانه هستی رو هر روز برات تکرار کنم
ترانه ای که از اولین روز خلقت پای ثابت همه عاشق و معشوق ها ست ....
مهتابم دوستت دارم ، دوستم داشته باش ....
وقتی دلنوشته های شبهای تنهایی مون و مرور میکنم
زبونم بسته میشه
نفسم بند میاد از اینهمه سادگی و عشق نهفته ....
ماه ترانه های من ! پر باز کن ! آسمون ها رو طی کن ! تلنگر بزن به پنجره اطاق بی کسی هام !
تا باز کنم پنجره رو ......