~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...
~*~ مهر و ماه ~*~

~*~ مهر و ماه ~*~

باشد که مرور عاشقانه هایمان جلا بخش لحظه لحظه های با هم بودنمان باشد...

چون همسفر عشق شدی ...

 گر همسفر عشق شدی، مرد سفر باش

ورنه، رهِ خود گیر و یکی راهگذَر باش

 

هم نعره ی امواج گَرت ـ عَربده ای نیست

در برکه یِ آسایشِ خود زمزمه گر باش

 

هُشدار ، که یخ تابِ تب عشق ندارد

گر بسته یِ قالب شده ای فکرِ دگر باش

 

عیسات اگر جان بدمد شب پره ای باز

وام از نفسِ عشق کن و مرغ سحر باش

 

هر خواب رگی در خور، خون تو و من نیست

از خون منی، در رگ بیدار خطر باش

 

من ناخلفی با پدر خویش نکردم

های ـ ـ ـ ای خلف زندگی ام مثل پدر باش

------------------------------------------------------------------------------

گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی، خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی، اما تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش، فکر خطر باش

------------------------------------------------------------------------------

وقتی که چشم حادثه بیدار می شود

هفت آسمان به دوش تو آوار می شود

 

خواب زنانه ایست به تعبیر گل مکوش

گل در زمین تشنه ی ما خار می شود

 

برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک

آیینه پیش روی تو دیوار میشود

 

دیگر به انتظار کدامین رسالتی

وقتی عصای معجزه ها مار می شود

 

باز این که بود گفت اناالحق که هر درخت

در پاسخ اناالحق وی دار می شود

 

وحشت نشسته باز به هر برگ،هر کتاب

تاریخ را ببین که چه تکرار می شود

------------------------------------------------------------------------------

هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی است که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماری است که در خوابِ کمین است
در هر قدمت خاک هر شاخه سر دار
در هر نفس آزاد هر ثانیه صد بار

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش

------------------------------------------------------------------------------

در عشق گذاری ست که در هیچ گذر نیست

این پویه ی ناخواسته را نام،سفر نیست

 

هشدار از این ره که در آن گمشده ام من

 این راه به جز آمدنی سوی خطر نیست

 

گفتی پدر از عشق بگو،گوش کن ای جان

این آتش جان سوز کم از داغ پدر نیست

 

تاریکی شب هاست ولی راستش این است

تا دل به چنین شب نزنی نیست سحر نیست

 

ای تشنه!در این سنگ یکی چشمه روان است

این سخت به دندان بشکن تیشه اگر نیست

------------------------------------------------------------------------------

گفتم که عطش می‌کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمه‌ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه‌ترین قلب تو دریاست
گفتم که در این راه کو نقطه آغاز
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش، فکر خطر باش


نظرات 3 + ارسال نظر
ماه دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

تاریکی شب هاست ولی راستش این است

تا دل به چنین شب نزنی نیست سحر نیست

سعید چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 08:01 ب.ظ

تلفیق شعر زیبای محمد علی بهمنی و اردلان سرفراز

دروود ها

مجید پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 06:29 ب.ظ

با درود و احترام فراوان واقعا لذت بردم هرروز گوش میکنم این آهنگ رو....جسارت نباشه به اهل ادب ولی خواب زنانه اگر منظور همان خواب زن چپه ی عامیانه هست،جایی خواندم نوشته بود خواب«ظن» ..یعنی خوابی که از روی شک و ظن «مظنون » باشه تعبیری نداره...اینجا زنانه عنوان شده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد